همزمان با آغاز ماه محرم
تابناک: کتاب ماه در آب درباره داستان هایی از زندگی حضرت ابوالفضل عباس(ع)، بخصوص در وقایع کربلا و عاشورا به قلم دکتر سنگری است
کد خبر: ۱۱۲۸۶۱
تاریخ انتشار: ۲۴ مهر ۱۳۹۴ - ۲۰:۰۰ 16 October 2015

به گزارش تابناک مرکزی ،شکی نیست که ارزش هر عملی به مقدار معرفت ما نسبت به آن است. محرم و صفر بهانه ی خوبی است برای افزودن بر معرفت مان نسبت به امام حسین علیه السلام، هدف قیام حسینی، شناخت یاران حسین بن علی(ع) و ... . همه ی اینها راهی را باز می کند که عزاداری های ما نیز هرچه بیشتر رنگ و بوی حسینی بگیرد و عیارش بیشتر شود. مطالعه موضوعاتی که بیشتر به آنها علاقه مندیم، خلوت شخصی و یافت هایی که در مسیر مطالعه نصیب مان می شود چیزی است که لذت مطالعه درباره قیام امام حسین ع و مسائل پیرامونی اش دوچندان می کند

کتاب ماه در آب نوشته دکتر محمد رضا سنگری است که با متنی روان ، زیبا ؛ ادبی و واقعا تأثیر گذار با شیوه ی داستان گونه به روایت زندگانی قمر بنی هاشم بخصوص در وقایع کربلا و عاشورا می پردازد

در زیر بخشی از این کتاب را می خوانیم

کسی در عباس فریاد می زند بنوش تا توان جنگیدن باشد. بنوش تا توان رساندن آب به خیمه ها باشد. بنوش تا در خیمه سهمی از آب برنداری.

مگر چیزی از فرات کم می شود؟

مگر حسین راضی نیست؟

مگر...

نه نه، موجی قوی تراز درون می گوید: حسین تشنه است. کودکان سینه بر خاک می گذارند تا التهاب عطش را کاهش دهند. اضغر را قطره آب کافی است. رقیه چندبار در بدرقه تو افتاد. سکینه رمق ایستادن نداشت. درچشم های زینب می خواندی تشنگی تارشان کرده است.

نه...هرگز. آنها تشنه ترند! اصلاً به آب نگاه کن چی می بینی؟ این کیست که در آب چشم درچشم تو دوخته است.

عباس به آب نگریست. درآب، حسین بود. موج ها در حرکت خویش، حسین می نگاشتند. صدای موج، حسین بود. به خویش برگشت و درخویش جز حسین ندید و... حسین تشنه بود.

آب بنوش عباس! آب خنک و زلال و گوارا با عباس سخن می گفت. دست رشید عباس در آب فرو رفت. نوازش آب با دست های تشنه و جان تشنه ترچخ می کند.

قطره های عزیز از کف می چکید. آب را بالا آورد تا فضای دهان رسید. نسیم خنک آب چهره عباس را می نواخت.

ساقی بنوش، گوارایت باد!

باز در موج ها ولوله افتاد. حسین،حسین،حسین.

خورشید شرمسار ساقی درآب،پشت غبار پنهان شد.

عباس مشک از پشت فرو آورد. مشک ها حریصانه می نوشیدند. موسیقی دلنشین و شیرین آبی که در کام مشک می رفت، جان عباس را از شعف لبریز می کرد.

تصویر کودکانی که سیراب می شوند. لبخند حسین، آرامش پس از عطش و قاه قاه کودکان در قلب عباس سروری عجیب برپا می کرد.

دهانه مشک ها را بست. مشک ها را در آغوش فشرد، براسب نشست. مشک ها آبروی عباس بود و تمنای حسین از او. شیرین تر از جان در آغوششان فشرد. از علقمه بیرون آمد. براسب نشست. شمر و عمرسعد فریاد می زدند و کمانداران را به محاصره عباس می خواندند....

اشتراک گذاری
نظر شما
نام:
ایمیل:
* نظر:
* :
آخرین اخبار