کد خبر: ۵۶۸۲۹
تاریخ انتشار: ۱۳ تير ۱۳۹۴ - ۱۰:۱۸ 04 July 2015
تقابل آمریکا ( غرب سرمایه سالار) با ایران (نظام شریعت مدار) تعارضی عارضی یا تباینی ماهوی؟( آیا ایران و آمریکا به صلح و مفاهمه کامل خواهند رسید؟)

این روزها و در گاه هم زمانی خدایی ترین ایام و لیالی سال با داغ ترین روزها و شب ها ی فصل گرم راد مردان «امین»  «غیور» و «شجاع» دستگاه فعال سیاست خارجی نظام اسلامی مشغول یک هماوردی پر راز و رمز و بس مهیب با نمایندگان اردوگاه مقابل خصوصا وزیران و سفیران نظام سرمایه داری و کاپیتالیسم به سرد مداری آمریکا هستند. از عمق جان برای «ظریف» همیشه خندان عرضه سیاست هم چون «ظریف» کوتاه قامت ولی خوش فکر جمع سرو قامتان میدان ورزش که این هردو به یمن هوشمندی و نیک اندیشی بسی «معروف» شده اند در این مقابله ی مهم و مرد ا فکن به واسطه دلدادگی به مرام و سیادت «سید» عزیز و والامقام مقتدر ترین مدافع حریم قدسی نظام اسلامی آرزوی برتری و پیروزی می کنم.

و اما بعد:

در این زمانه خطیر و هم زمان با آن چه در« لوزان» و «ژنو» و «وین» گذشت و می گذرد، دو سوال مهم ذهن و اندیشه ی نگارنده ی این سطور ( و شاید شماری از بهتر اندیشان فراتر از من را ) به خود مشغول کرده است، آن گونه که می آید.

1 – آیا مذاکرات هسته ای ایران و پنج بعلاوه یک به ثمره می نشیند و به تفاهمی در خور و شایسته و عادلانه ختم می شود؟
2 – آیا این مذاکرات و توفیق احتمالی حاصل از آن می تواند به صلح و مفاهمه ای همه جانبه و تام و تمام میان نظام اسلامی ایران و آمریکای سرمایه سالار منجر گردد؟
به نظر این دو سوال، سوالات مهمی هستند که ذهن کثیری از افراد فکور و صاحب نظران داخلی و خارجی را به خود مشغول کرده است .

نویسنده این خطوط در حد بضاعت اندک خود و البته نه به عنوان فردی فکور و صاحب نظر در نوشتاری که اینک فراروی شماست درصدد پاسخ گویی به این دو سوال می باشد.
سوال اوّل : آیا مذاکرات هسته ای ایران و کشورهاو نمایندگان پنج بعلاوه یک به نتیجه مطلوب  و منصفانه ختم می شود؟

معتقدیم برای رسیدن به پاسخ این سوال ضرورت دارد به دو مقوله مهم زیر توجه نمود:
الف) مذاکره کنندگان هسته ای در جستجوی کدام اهداف اند و با کدامین انگیزه ها و مقاصد در مذاکرات حاضر شده اند؟ 
ب) شرایط و واقعیات خارجی مربوط به طرفین مذاکرات ( قدرت چانه زنی و مانور هر یک از آنها ) تا چه حدّ آنان را در پیگیری و حصول اهداف و انگیزه هایی که از مسیر مذاکرات در پی تحقق آنهایند یاری می دهد و یا محدود می سازد؟

در پاسخ به بند الف به صورت مختصر می توان گفت :
هدف و انگیزه طرف ایرانی حاضر در مذاکرات به نمایندگی از کلیت نظام جمهوری اسلامی و ملت ایران عبارت است از حفظ حداکثری امهات و دستاوردهای اصلی مربوط به فناوری هسته ای و اعطای امتیازاتی حداقلی و خارج از خطوط قزمز تعریف شده به گروه پنج بعلاوه یک در مقابل رفع کامل سیاستهای تحریمی و مقابله جویانه اردوگاه غرب. متقابلا هدف اردوگاه مقابل ( خصوصا کشورهای غربی به سردمداری آمریکا (که حمایت و فشار لابی صهیونیستی و برخی از دولت های فاسد عربی منطقه خلیج فارس را با خود دارند) از مذاکرات هسته ای عبارت است از  اعطای حداقل امتیازات در زمینه کاهش تحریم ها در مقابل نابوری حداکثری توانمندیها و دستاوردهای هسته ای. این ها هدفهایی هستند که هر یک از طرفین حاضر در مذاکرات هسته ای ایران تمامی توان خود را برای تحقق آن ها به کار گرفته و می گیرند. با این وصف و با وجود چنین تعارض و نا هم خوانی بنیادینی که در زمینه ی اهداف طرفین مذاکرات وجود دارد، رسیدن به توافق امری بس بعید و دور از دسترس می نماید .

 امّا از نظر نگارنده ماجرا به همین جا ختم نمی شود زیرا: 
علیرغم  آن چه که آمد واقعیات بیرونی موجود هر یک از طرفین مذاکرات را وادار می کندحتی علیرغم خواست حقیقی خود و با هدف رسیدن به یک توافق مطلوب که آن را دستاوردی بزرگتر از دادن برخی از امتیازات به طرف مقابل میدانند، ،امتیازاتی به آن سونشینان میز مذاکره بدهند و از بخشی از انگیزه ها و اهداف تعیینی خود در ازای توافقی قابل قبول چشم پوشی نمایند . وضعیتی که سران کشورهای حاضر در مذاکرات از آن با تعابیری ماننذ «توافق خوب» یا «توافق منصفانه» یا «توافق برد- برد» یاد می کنند. با این نوع نگرش می توان استنباط کرد که در بخش نه چندان پنهان اردوگاه طرف ایرانی حاضر در مذاکرات هسته ای واقعیت هایی وجود دارد که احتمالا سبب می شوند تا نظام اسلامی در قالب تعبیر نغز و سیاست مدبرانه « نرمش قهرمانانه» و با تعقیب هم زمان اهدافی چون شکستن انسجام نظام تحریم ها ، پاسخ گویی به برخی توقعات داخلی ، اصلاح نگرش منفی ایجاد شده در سطح نهادهای بین المللی نسبت به ایران و اثبات ناعادلانه و ناحق بودن سیاست های خصمانه دولت ایالت متّحده و همراهان این دولت در قبال نظام اسلامی و در نهایت خنثی سازی تبلیغات پر دامنه آن ها بر علیه ملّت و حاکمّیت جمهوری اسلامی ، امتیازاتی حتّی مهم و ناحقّ را به طرف مقابل بدهد. این امتیاز دهی که صد البته نوعی تاکتیک گذرا و آینده نگر است  و  نه یک راهبرد همیشگی و ماندگار ریشه در واقعیاتی دارد که در پی می آید:

    - اثرات سوء برآمده از اعمال تحریم ها بر روی زندگی مردم ( خواه اثرات واقعی و خواه الغایی و تصوّری )
- محدودیت های متعدّد فراروی حاکمیّت و دولت ایران حاصل از تحمیل تحریم ها از جمله کاهش شدید درآمدهای ارزی و مشکلات مربوط به تامین نیازهای واقعی مردم،
- وضعیت خاصّ منطقه خاورمیانه و اوضاع بحرانی موجود در کشورهای همسایه ایران و رشد تروریسم و افراط گرایی به ویژه خطر بر خاسته از گروه تکفیری داعش
- روی کار آمدن دولتی میانه رو که به سیاست های مقابله جویانه در برابر غرب اعتقاد چندانی ندارد و یکی ازوعده های انتخاباتی اش توجّه به واقعیات زندگی مردم با طرح دیدگاه عدم اعتقاد به تداوم چرخش چرخ سانتریفیوژها به قیمت عدم چرخش چرخ زندگی مردم و کارخانه ها و تولید و به تعبیر دیگر اعتقاد به ضرورت چرخش چرخهای این هردو  بوده است . و میدانیم که این دیدگاه در کنار دیدگاههای دیگر مطروحه مورد استقبال نسبی مردم ایران و به ویژه جوان ترها قرار گرفت. 
- تاثیر پذیری بخشی از مردم و شماری از کسانی که به عنوان روشنفکر شناخته می شوند از هجمه تبلیغی بهمن گونه و برنامه ریزی شده اردوگاه غربی به اصل حقانیت جمهوری اسلامی در غائله هسته ای و ایجاد تردیدهای جدّی در این زمینه در نگرش تاثیرپذیرفتگان این هجمه تبلیغی تا آنجا که کسی در کلامی نازیبا سرمایه گذاری ایران در انرژی هسته ای را وکلیّت کارکردها و دستاورد های حاصله را به «چاه ویل» تشبیه کرده است.

بهر روی مواردی که بر شمرده شد در کنار برخی موارد دیگر از جمله واقعیت های مربوط به نظام اسلامی اند که سبب می شوند تا نمایندگان کشورمان در مذاکرات هسته ای ، با اتخاذ سیاستی مدارا گرایانه تر در قیاس با گذشته حاضر شوند در ازای اعطای امتیازاتی حتّی نا حّق به طرف غربی مذاکرات، برآن باشد تا از به بن بست رسیدن و شکست مذاکرات هسته ای جلوگیری نماید و خواهان رسیدن به تفاهمی جامع و عادلانه در این زمینه باشد.البته همه می دانیم که اتخاذ این رویه مدارا محور در قبال غرب با مخالفان و مخالفت های پردامنه ای، هم در میان آحاد مردم و هم در بدنه حاکمیت مواجه می باشد . کدواژه دلواپسی و دلواپسیان معّرف نام و تمام این مخالفت هاست.

از دیگر سوء امّا و در بررسی واقعیات بیرونی فراروی گروه پنج بعلاوه یک در زمینه تعقیب اهدافی که در مذاکرات هسته ای با ایران در پی آن هستند،ضرورت دارد تا گروه مذکور را از این نظر به دو طیف متفاوت تقسیم کنیم: طیف نخست چین و روسیه را شامل می شود که به دلیل منافع
مشترکی که با ایران دارند معمولا از همراهی کامل با سیاست های دولت های غربی عضو پنج بعلاوه یک بر علیه ایران اجتناب می کنند. ( البته وفق منافع و مطامعی که دارند) . اما طیف دوم از کشورهای عضو این گروه شامل کشورهای غربی به سردمداری آمریکا ، از نگرش ها، عملکردها و سیاست های متفاوتی در قبال ایران، هم در مذاکرات هسته ای و هم در دیگر زمینه ها پیروی میکنند.

به طور یقین هدف و آرزوی دیرپا و اعلام شده اردوگاه غربی نابودی نظام جمهوری اسلامی و دست کم استحاله این نظام به حکومتی سکولار و منقاد در برابر نظام لیبرال دموکراسی سرمایه سالار غربی است . تقابل همه جانبه غرب با ایران در همه زمینه ها و از جمله در زمینه فناوری هسته ای در تعقیب همین هدف شوم قابل فهم است . اما همانگونه که در مورد نظام اسلامی به واقعیات و محدودیت هایی اشاره کردیم که سبب گردیده اند تا تهران  انعطاف بیشتری در مقابل غرب نشان بدهد ،این واقعیت ها و محدودیت ها در مورد طرف های غربی حاضر در مذاکرات هسته ای ایران حتی با شدت بیشتری قابل ردگیری و محاسبه اند این محدودیت عبارتند از :

-اقتدار فراوان نظام اسلامی و نفوذ روز افزون آن در سطح منطقه و جریان تامل بر انگیز بیداری اسلامی
-جایگاه و نقش محوری جمهوری اسلامی ایران در بسیاری از معادلات و تحولات ناحیه خاورمیانه ، آسیای مرکزی و جهان اسلام
پیشرفت شگرف ایران در ابعاد مختلف علمی و فناوری و نظامی  و در مقابل-
روند قهقرایی اقتدار جبهه غربی در بسیاری از زمینه ها در سطح بین المللی
-بروز و تشدید بحران های فراگیر داخلی در شمار زیادی از گشورهای غربی در زمینه های مختلف از جمله در زمینه مسائل اقتصادی شامل بحران بدهی ها ، افزایش بیکاری ، ورشکستگی های پر شمار، افت ارزش بورس و .............
-رشد تروریسم مذهب مدار و منحرف و احتمال جدی نفوذ این جریان به اروپا و حتی آمریکا. مجموعه این واقعیت ها و محدودیت ها سبب می شوند تا اردوگاه غربی علیرغم خواست خود از پیگیری تحقق آرزوهای مضحکی مانند نابودی نظام اسلامی و یا برچیدن همه پیچ و مهره های فناوری هسته ای (لااقل در شرایط فعلی) کوتاه بیایند و در آوردگاه هسته ای با ایران رسیدن به توافق و راه حل مسالمت جویانه را تنها راه فراروی خود بدانند و ببینند . و در این میان گزافه گویی ها یی چون روی میز بودن همه گزینه ها ( حتی نظامی) بیشتر به هذیان گویی برخاسته از آرزوهای بر باد رفته و یا دست و پا زدن های بی هدف برای باج گیری بیشتر شباهت دارد تا به برنامه های واقعی و ذهنیت های مبتنی بر یک نیت محاسبه گر و ناظر بر واقعیت ها .جان کلام این که اردوگاه غرب نیز همانند ایران (و حتی خیلی بیشتر) به توافق هسته ای نیازمند است . زیرا در غیر این صورت و با فروپاشی احتمالی نظام تحریم ها به عنوان پیامد تقریبا حتمی حاصل از شکست مذاکرات هسته ای توانایی غربیان برای مهار قدرت فزاینده ایران به شدت کاهش خواهد یافت .

 و این از آن روست که با توجه به امتیازاتی که ایران حاضر به واگذاری آن ها شده است و با توجه به توقعات هر روز نوشونده و نامعقول و «دبه» گونه طرف غربی در صحنه مذاکرات ،اگر این گفتگو ها به شکست ختم شود( که با توجه به مطالب پیش گفته احتمال آن چندان زیاد نمی نماید) آنگاه افکار عمومی در سطح جهان دلیل شکست مذاکرات را به پای اردوگاه غربی خواهند نوشت و متعاقبا از انسجام و یکپارچگی جبهه مقابل ایران کاسته می شود و این می تواند به تشدید سیاست های رادیکالی در ایران در شرایط جدید منجر گردد. و نکته واپسین بخش نخست این نوشتار:
در شرایط فعلی رسیدن به توافق با ایران برای غربی ها ضرورتی حتمی است . بنابراین آنان این هدف را ضمن جدیّت فراوان برای کسب حداکثر و دادن حداقل امتیازات دنبال می کنند. اگرچه نباید از نقش مخرب لایه تندرو و افراطی حاکمیت در کشورهای غربی و خصوصا آمریکا ( که به شدت ایران ستیزند) و نیز تاثیر منفی و خرابکارانه و تعیین کننده رژیم صهیونیستی که اینک همراهی خفت آمیز شماری از دولت های مرتجع و بی خاصیت عربی را با خود دارد، غفلت نمود.

طرح درخواست های نامعقول و ناپذیرفتنی مانند دسترسی به مراکز مهم نظامی و بازجویی از دانشمندان ایرانی از جانب دولت های غربی که پاسخ منفی ایران به چنین درخواست های اهانت آمیزی با قطعیت صد در صدی از پیش معلوم است،می تواند نماد اعمال فشار لابی صهیونیزم و شکم گنده های تهی مغز و البته خر پول عربی می باشد . رژیم صهیونیستی و حکومت های فاسد پادشاهی منطقه میدانند که توفیق ایران در رسیدن به یک توافق عادلانه باعث افزایش اقتدار و اعتبار نظام دین مدار و مردم سالار اسلامی در سطح منطقه و هم زمان فزونی احتمال فروپاشی و نابودی این حکومت های نامشروع و مردم ستیز و بی بنیاد خواهد بود.از همین روست که در خفا و علن شاهد سنگ اندازی ها و مانع تراشی ها ی این به ظاهر دشمنان دیروز و دوستان امروزی(ائتلاف صهیونیزم وارتجاع عربی) در روند مذاکرات هستیم. در هر صورت خواه مذاکرات هسته ای ایران و گروه پنج بعلاوه یک  به ثمر بنشیند و خواه به شکست منتهی شود به نظر می رسد تعارضات ایران – آمریکا هم چنان در آینده استمرار داشته باشد. نیاز به توضیح ندارد که نتیجه مذاکرات هسته ای در کاهش یا افزایش این تعارضات و تجلیّات و برون دادهای آن نقشی در خور تواند داشت . در ادامه نوشتار بر آنیم تا به سوال دوم و مهم تر موضوع این نوشتار پاسخ دهیم  سوالی بدین قرار:
 
آیا ایران و آمریکا به صلح و مفاهمه کامل خواهند رسید؟(تعارض ایران – آمریکا تعارضی عارضی یا تباینی ماهوی ؟)

تعارض را زمانی پدیده ای عارضی توان نامید که وجود آن حاصل عملکرد خصیصه ای در خارج از هویت و چیستی طرفین تعارض باشد.به عنوان مثال ایجاد اصطحکاک و تعارض میان دو کشور بر سر حاکمیت بر یک رودخانه مرزی و یا درگیری میان دو دانشجو بر سر تصاحب یک صندلی خاصّ. این نوع تعارضات هیچ ارتباطی با کلیت هویت وجودی یک کشور یا ماهیت و چیستی یک دانشجو ندارند. به عبارت دیگر هر یک از آن دو کشور با آن و یا بدون آن رودخانه همچنان کشور و ملّت باقی می مانند و هر یک از آن دو دانشجو  نیز چه بر روی آن صندلی بنشینند یا نه همچنان دانشجو خواهند بود. بدیهی است این گونه تعارضات گرچه می توانند از نظر شدت و اهمیت و گستره شمول ، سطوح مختلفی را دربر گیرند، اما در هر حال اموری حل شدنی و ناماندگارند. در مقابل اگر ریشه تعارض دو طرف یک معارضه به تباین هویتی و ماهیتی آنان برگردد به این دو نوع تعارض تباین ماهوی می گوییم. و از همین سنخ  است تعارض میان دو کشور مادام که وجه و دلیل و مدعای تعارض کلیت وجود و هستی دیگری  باشد. یعنی یک کشور کل کشور دیگر را تکه ای جدا شده از خود بداند و خواهان الحاق آن قطعه به کشور اصلی و مادر باشد.

مانند داعیه چین در مورد چین تایپه(تایوان) .حال با این مقدمه به موضوع نوشتار پیش رو بر میگردیم با این عنوان که تعارض میان ایران شریعت مدار و آمریکای سرمایه سالار در قالب کدام نوع از انواع دوگانه تعارض که به آنها اشاره کردیم ،قابل باز تعریف و شناسایی می باشد . عارضی یا ماهوی؟ ارائه پاسخ منطقی ، مستدل و واقع گرایانه به این سوال از آن رو که هر یک از این دو نوع تعارض اقتضائات ، پیامدها و راه حل های بس متفاوتی را به همراه دارند و  طلب می کنند، تعیین کننده می نماید. برای آنکه بتوانیم برای سوال بالا پاسخی در خور فراهم آوریم ضرورت دارد ریشه ها و بنیادهای تعارض میان آمریکا و ایران را بشناسیم؛

-بنیادهای تعارض میان آمریکا و ایران ؛

از نظر نگارنده،ایالات متحده آمریکا با تمامی مختصات واقعی موجودش به عنوان مقتدر ترین ، موفق ترین و کامل ترین تعین و تجلی جهان بینی مادیگرای انسان محور فردگرایی سرمایه سالار سود سودای لذت آرمان ، دارای شماری از ویژگی های کارکردی و عملیاتی است که این ویژگی ها مستقیما از هویت و تعریف نظام فکری و نگرش سرمایه سالار یعنی کاپیتالیسم بر می خیزند.
-ویژگی های اساسی جهان نگری کاپیتالیستی و تمدن و فرهنگ آمریکایی عبارتند از ؛

الف) تفسیر مادیگرایانه و ماتریالیستی از هستی و خلقت ،( ماتریالیسم در عرصه هستی شناسی و جهان بینی)
ب)اومانیسم . انسان مداری در مقابل نگرش خدا محورانه
ج) لیبرالیسم مبتنی بر اصالت فرد و آزادی های فردی( گرایش ها و تمنیات فردی هرچه که باشند بر حق اند و مقبول)
ح)کاپیتالیسم و سرمایه سالاری و سود سودایی در عرصه فعالیت های اقتصادی
خ) نسبی گرایی و نسبیت اندیشی در عرصه فرهنگ و اخلاقیات و باورها ( ردّ اصول ثابت اخلاقی و ارزشی)

 تلفیق و در هم آمیزش این ویژگی ها چهار برون داد عملیاتی و کارکردی را برای آن چه که امروزه با نام سبک زندگی غربی و آمریکایی می شناسیم ایجاد نموده است به این قرار که می آید؛

1-اصالت فرد و حقانیت خواست و تمنیات او 2 - اصالت هم زمان و هم سنگ تولید و مصرف 
3 اصالت سودو   4-اصالت لذت. در واقع در نگرش فعلی حاکم بر غرب فلسفه وجودی انسان عبارت است از ؛ تولید بیشتر برای مصرف بیشتر، مصرف بیشتر برای رونق و تولید بیشتر ، این هردو برای سود بیشتر و بهره وری و بهره مندی و برخورداری افزونتر و این همه برای رسیدن آسایش فزونتر و لذت بیشتر و باز هم بیشتر و بیشتر. این ویژگی های کاملا متجلی و عینیت یافته  فرهنگ و تمدن غربی را به خاطر بسپارید و با نگارنده در ادامه مسیر همراه شوید.

همراه عزیر:اینک از غرب و آمریکا به شرق و به ایران خود بر می گردیم تا ببینیم بنیان های فکری و نگرشی نظام اسلامی کدامند؟
اصول اساسی ساختار وجودی نظام جمهوری اسلامی ؛
الف)جهان بینی الهی و توحیدی (خدا محوری و خداگرایی) در عرصه هستی شناسی
ب)شریعت مداری در عرصه حکومت و سیاست
ج) اخلاق گرایی و ارزش محوری ( انسان اخلاق مدار) و تعریف آزادی در چهار چوب اصول اخلاقی و ارزشی 
ح)توجه توامان به فرد و جامعه و اعتقاد به جایگاه سزاوار هر یک
خ) اعتقاد به ضرورت جهت بخشی به زندگی مادی در مسیر کمال گرایی معنوی و اخروی
چ)باورمندی به ارزش هایی چون آزادی ، عدالت و برابری و تلاش در جهت ترویج و فراگیری آن ها
د) مخالفت هم زمان با سلطه جویی و سلطه پذیری

آن چه از ترکیب این ویژگی ها حاصل می آید عبارت است از زیست توحیدی و اخلاق مدار در دو عرصه فردی و اجتماعی و توجه هم زمان به زندگی دنیایی و پیشرفت و تمدن از یک سو و به اخلاق معنویت و ارزش گرایی از سوی دیگر.

هدف از طرح این مباحث، ارائه تصویری اجمالی از بنیادهای هویتی متفاوت دو نظام شریعت بنیاد و اسلامی ایران و نظام سرمایه سالار مادیگرای آمریکایی بود. در ایجا ممکن است پرسیده شود که میان این تفاوت های نگرشی و هویتی موجود بین دو نظام فکری و سیاسی حاکم بر ایران و آمریکا و ایجاد تعارض میان این دو کشور چه ارتباطی وجود دارد؟ هویت و سبک تفکر آنها چه ارتباطی به ما دارد ؟ همانگونه که سبک اندیشه و نگرش ما به آن ها مربوط نمی شود. هم چنین ممکن است پرسیده شود اگر وجود این تعارضات نگرشی و هویتی دلیل ایجاد تعارض میان ایران و آمریکاست چگونه است که همین تعارضات و تبانیات ماهوی باعث تعارض و اصطحکاک میان ایران و دیگر کشورهای اردوگاه سرمایه داری نمی گردد؟ و یا این که آیا این تعارضات هویتی فقط به کشورهای سرمایه داری محدود می شود و شامل نگرش ها و کشورهای دیگر مانند روسیه و چین نمی شود؟ من اجازه می خواهم در ادامه نوشتار ابتدا به دو سوال اخیر پاسخ بدهم و پاسخ سوال اول این بخش را با تفصیل بیشتر بعد از آن طرح نمایم .

اما در پاسخ به این سوال که چرا تعارضات و نا هم خوانی های هویتی میان نگرش سرمایه سالار و نگرش شریعت مدار باعث اختلاف و اصتحکاک  میان ایران و دیگر کشورهای سرمایه سالار نمی شود. می گوییم که ؛

اولا چنین اصطحکاکات و تعارضاتی بین ایران و دیگر ممالک اردوگاه سرمایه داری نیز وجود داشته و دارد.
شاید تعارض جدی بین ایران و دولت انگلستان و به دنبال آن اتحادیه اروپای بر سر مسئله  سلمان رشدی مثال خوبی برای اثبات این ادعا می باشد . اما نکته مهم در این رابطه عبارت است از ؛
صرف وجود نا هم خوانی هویتی میان دو نظام لزوما به ایجاد درگیری و اختلافات میان آن دو منجر نمی شود بلکه این نا هم خوانی هویتی فقط زمانی که با ابزار قدرت همراه شود و باعث حریم شکنی  در حوزه اقتدار قانونی و مشروع دیگران گردد آنگاه با تحریک عکس العمل طرف مقابل به درگیری و اختلاف منجر می شود . پیش از این نیز آوردیم که آمریکا به عنوان سردمدار اردوگاه غرب در حقیقت پیش قراول تجلی ویژگی توسعه طلبی و سلطه گری ذاتی کاپیتالیسم در دوره فعلی است . به همین دلیل در ایجاد عکس العمل های مقابله جویانه دربین نظام های مورد هجوم کاپیتالیس،  نقش اول با ایالات متحده آمریکاست.

امّا در پاسخ دیگر سوال این قسمت دایر بر این که چرا تعارض هویتی میان ایران و روسیه یا ایران و چین زاینده درگیری میان کشورهای نام برده نیست ، باید بگوییم که : علیرغم وجود عدم هم خوانی هویتی میان ایران و کشورهایی همانند چین و روسیه، این عدم هم خوانی و ناهمسانی ماهوی بیشتر به ابعاد نظری محدود می شود و نه ابعاد عملیاتی به عبارت دیگر در اینجا ما با ویژگی ذاتی توسعه طلبی و سلطه جویی که در ذات کاپیتالیسم وجود دارد مواجه نیستیم. ما در مورد این ویژگی ذاتی کاپیتالیسم  هم پیش از این گفتیم و هم بعد از این می گوییم.

طبیعی است که کشورهایی مانند روسیه و چین در ارتباطات بین المللی خود همانند هر کشور دیگری بیش و پیش از هر هدف دیگری، به منابع و مطالع خود بیاندیشند و آن ها را تعقیب نمایند. امّا این ویژگی عام قابل مقایسه با خصوصیت درونی، ذاتی و نهادی شده کاپیتالیسم، یعنی سلطه جویی و توسعه طلبی نمی باشد. بعد از این توضیحات بر می گردیم به سوال اصلی تر و مهم تر این بخش از نوشتار که عبارت بود از: 

چه ارتباطی میان وجود تعارض های هویتی میان دو نظام شریعت مدار اسلامی و سرمایه سالار غربی و ایجاد درگیری میان این دو دیدگاه و نظام وجود دارد؟ به نظر این ناهم خوانی های هویتی و نگرشی، مقولاتی داخلی و نظری هستند و نمی توانند باعث اصطحکاک میان دولت ها و کشورها بشوند. آیا چنین است؟از نظر نگارنده و با استناد به دلایل زیر دیدگاه مطرح شده تصوری غلط و ناصائب است: 

1- در نگرش غربی که مبتنی بر سکولاریسم می باشد دین و شریعت نباید در حکومت و مسائل حکومتی و (مطلق مسائل اجتماعی) دخالت نماید. و این در حالی است که در ایران، شریعت و دین مبنای پیدایی و قوام حکومت اسلامی بوده و هست (حکومتی که یک رژیم فاسد و غرب گرا را ساقط کرد و خود جایگزین آن شد.این البته خود جرم بزرگیست که مستوجب مجازات می باشد! اکنون ما به این مقوله کاری نداریم) مرجع پیدایی و تداوم نظام اسلامی یعنی دین مورد نفرت نگرش سکولار است زیرا تمدن فعلی غربی در خیزش بر علیه دین و کلیسای قرون وسطی ریشه دارد و حافظه تاریخی غربیان، دین را معارض پیشرفت ،ا فیون تودها و عامل عقب ماندگی و استبداد می داند و می بیند.

ضمن آنکه براساس معیارهای غربی و مبانی علم تجربی که اینک اساس نگرش ها در غرب می باشد همه موارد و مفاهیم خارج از حوزه تجربه و آزمایش، اموری شخصی، سلیقه ای و غیر علمی هستند که حداکثر میدان اثرگذاری آن ها،حوزه های فردی است. از همین رو در این نگرش خدا و دین به عنوان مقوله هایی انسان ساخت، حاصل ، متعلّق و ویژگی دوره هایی خاص از روند تکاملی بشر بوده اند و ما اینک از آن دوره ها فراتر رفته ایم. به عبارت دیگر وجود خدا و دین و اعتقادات دینی مدتهاست که تاریخ انقضاء  خود را سپری کرده اند. به همین دلیل باورهای دینی از آن رو که حاصل نگرشی ارتجاعی و قهقرایی هستند با مبانی پیشرفت و ترقی ناسازگارند و لذا مخالفت با حضور دین در اجتماع و حکومت از امّهات اعتقادی غرب امروز است و مخالفت با حکومت دین بنیاد جمهوری اسلامی نماد این نگرش دین گریزانه تواند بود و هست. 

2-اقتضاء ماهوی نظام سرمایه داری و از ضروریات لازم برای تحقق تولید و مصرف هماره بیشتر از قبل و کسب سود افزونتر از پیش ( که این همه هم از انباشت سرمایه حاصل می آیند و هم خود به تزاید سرمایه منجر می گردند) جملگی باعث می شوند تا نظام سرمایه داری به شکلی ناگزیر و گریز ناپذیر خواهان تسلّط بر حجم و گستره هر چه بیشتری از منابع (برای تولید) و ممالک و مناطق (برای مصرف) باشد. و دقیقا در همین موضع حساس است که مفهوم سلطه جویی موضوعیت می یابد. هدفی که از گذشته تاکنون به شکل های مختلف و سازگار با اقتضائات زمانه تعقیب و محقق شده است.

بعید می نماید حتّی علیل ترین اندیشه ها در مورد کارکرد سلطه جویانه و استثماری کاپیتالیسم غربی شبهه ای داشته باشد. کارکردی که در گذشته با سازو کارهای مبتنی بر خشونت و حضور نظامی و اشغال سرزمین ها و کشورهای دیگر محقق می شد و امروزه البته با روش های بسیار پیچیده تر و نامرئی تر و مهربانانه تر!!  به اجرا در می آید. کج فهمی مضاعف است اگر فهم نکنیم که در راه حصول این مقصد شوم،سرمایه سالاری بنیاد، متناسب با زمان، از دستاویزها و حربه ها و رویه های کارآمد سود نجوید!! 

ابزارهایی که امروزه در قامت مفاهیم پر ارج و قربی چون دفاع از حقوق بشر،آزادی، دموکراسی و ... متجلّی اند. (سرمایه سالاری سود سودا و سرمایه گذاری برای دفاع از حقوق بشر!! بس عجب است اگر عجیب بودن این نامبارک رویه را درک نکنیم!!!!) جان کلام اینکه نظام کاپیتالیستی برای تداوم حیات خود ناگزیر از تسلط بر حوزه های فرا ملّی است تا هم منابع لازم برای حرکت هماره در مسیر تولید و مصرف بیشتر را فراهم آورد و هم برای نیروی محرکه مورد نیاز جهت ادامه حرکت تولیدی، به بازار مصرف گسترده تری دسترسی و تسلّط داشته باشد.

3-از سوی دیگر در آموزه های دینی، خصوصاً در شریعت کامله اسلام، فلسفه زندگی به گونه ای  دیگر و متفاوت با نگرش غربیان تعریف می شود. وفق این آموزه ها زندگی دنیوی معبری برای حرکت تکاملی انسان در جهت رسیدن به کمال مطلق است. بنابراین در این نگرش، نگاه به زندگی این دنیایی نگاهی ابزاری و عبوری است، و چون چنین است همه انرژی و توان ذهنی و جسمی و روانی فرد و جامعه صرف هزینه زیست دنیوی و در یک عبارت (( اصالت بخشیدن به مصرف و لذت)) نمی شود در این نگاه زندگی سفر است و ما مسافریم و مقصد جای دیگریست؛.

حال تصوّر کنید اگر جمعیت فرا میلیاردی مسلمانان دنیا، با فعلیت بخشیدن به چنین نگرشی و تعیین عینی زندگی ارزش مدار و صد البته مبتنی بر جهان بینی هر دو سرایی (توجه هم زمان به دنیا و عُقبی)بر آن شوند تا از حوزه نفوذ و اقتدار فرهنگو نگرش مادیگرایانه و صرفا این سرایی غربی خارج شوند و سبک زندگی تقلیدی غربی را به کناری وانهند، آیا این اتّفاق برای نظام کاپیتالیستی که سلطه جویی را در ذات خود دارد، یک فاجعه بنیان کن و کابوس گونه نیست؟ و آیا در این صورت حضور سلطه آمیز نگرش و عملکرد غربی در همه عرصه های زندگی فردی و جمعی مسلمانان توان تداوم خواهد داشت؟ از مصرف کوکاکولا و پیتزا گرفته تا حضور ابر شرکت های اقتصادی و تولیدی چند ملیتی در تار و پود حیات اقتصادی و فرهنگی دولت ها و ملّت های مسلمان و البته دیگر کشورها و ممالک.  بیاییم اندکی به مفهوم جهانی شدن و انگیزه ها و منافع و اهداف ناپیدایی که قافله سالاران فرهنگ و تمدّن غربی از این مسیر جستجوگر آنند بیاندیشیم و این بار حقیقتاً بیاندیشیم!!

اگر آن چه آمد پذیرفته آید آنگاه فهم این نکته چندان هم سخت نخواهد بود که چرا نظام سرمایه سالار با حکومت شریعت مدار ایران که منادی حضور اجتماعی دین و نقش آفرینی شریعت در عرصه های فردی و جمعی می باشد تا این حد دشمن است و نامهربانی و کینه توزی می کند. زیرا حداقل برآیند منفی فراگیری این نوع نگرش خروج بخش وسیعی از کشورها و مناطق از سیطره نفوذ و اقتدار غریبان خواهد بود.. 

اگر چه طرح این ادّعا که بسط و نشر نگرش دین مدار حتّی می تواند کلّیت وجود و هستی تمدن و فرهنگ غربی را به چالشی عظیم و مهلک گرفتار سازد گزافه سخنی نمی نماید. یقیناً رجعت مسلمانان به اسلام اصیل (که امروزه بس غریب و مهجور و ناشناخته است) آنان را از حوزه شمول مصرف گرایی افراطی و تحریک شده و تجمل گرایی اندیشه ستیز و حرص مصرف و رفاه زدگی، و لذت جویی دمادم و بی قیدیهای برآمده از این نوع نگاه می رهاند و کمترین پیامدهای این تحوّل برای غربیان عبارتند از:

الف) خروج بخشی مهمی از منابع از حیطه اختیار نظام سرمایه داری و ب) خروج بازار مصرفی فرا میلیاردی از حوزه اقتدار کاپیتالیسم. و یادمان نرود که تولید و مصرف هر روز بیشتر، موتورهای محرّکه و اکسیر حیات و بقای نظام سرمایه داری اند. 

4-گفتیم که سلطه جویی ویژگی ذاتی نظام سرمایه داریست. از آن رو که بقاء و بالندگی این نظام بر دو بنیاد اقتصادی تولید و مصرف هماره بیشتر قرار دارد. بنابراین چنین نظامی نمی تواند به حدود مرزهای ملی خود محدود شود، زیرا در این صورت هم با کمبود منابع برای تولید بیشتر مواجه می شود و هم به بازار فروش لازم برای مصرف فرآورده ها و تولیدات خود دسترسی نخواهد داشت. از همنی رو اقتصاد سرمایه داری در ذات خود نگاهی فرا ملّی دارد. هم چنین پیش از این آوردیم که اصل تولید و مصرف بیشتر توسط اصولی مانند کسب سود بیشتر و لذّت جویی بی حد و مرز تکمیل می شوند.

این اصول، حلقه های یک زنجیره اند که درارتباط تام و تمام با یکدیگر عمل می کنند. از آن سو امّا و در مقابل خصلت درونی سلطه جویانه ی نظام سرمایه داری، نگرش توحیدی و شریعت اسلامی تمام قد و سترگ مخالف سلطه گری و طغیان گرایی فردی و جمعی از یک سو و سلطه چذیری و انقیاد در برابر قدرت های ناحق (طاغوت) از سوی دیگر است. قرآن اعظم شرط علوّ جایگاه و رفعت مرتبه کسان و ملل را ایمان می داند(انتم الاعلون ان کنتم مومنین) و بر مسدود بودن همه راه های تسلّط اغیار بر امّت اسلامی تاکید می کند. (لن یجعل ا... للکافرین علی المومنین سبیلا) .این ها که آوردیم البته مصداق مشت نمونه خروارند.

حال اگر ویژگی نفی هم زمان سلطه گری و سلطه پذیری شریعت اسلامی را در مقابل خصوصیت هویتی سلطه گری کاپیتالیسم قرار بدهیم، آن گاه دلیل دیگری از مجموعه دلایل خصومت ورزی و کینه توزی ایالات متحده کاپیتالیستی با ایران و نظام اسلامی فهمیده می شود و درک می گردد. 
نتیجه گیری؛ 

از آنچه آوردیم می توان چنین تنیجه گرفت؛

الف) تعارض میان نظام شریعت بنیاد و اسلامی ایران از یک سو و  نظام سرمایه سالار کاپیتالیسم به سردمداری آمریکا از سوی دیگر تعارض ماهوی و بنیادیست؛ 
ب) معارضه هسته ای بخشی از برون داد این تعارض ماهیتی است. این معارضه اینک دو طرف تعارض را تحت تاثیر و اجبار شرایط و واقعیات بیرونی موجود به پای میز مذاکره کشانده و نشانده است. معارضه هسته ای میان ایران و غرب، بعید نیست که از مسیر مذاکره حل و فصل شود. راه حلّی ناگزیر برای دو طرف و البته ناگزیرتر برای طرف غربی مذاکرات. 

ج) همچنین احتمال شکست مذاکرات هسته ای به ویژه به دلیل زیاده خواهی های کج فهمانه طرف غربی و نیز اعمال تاثیر تخریبی رژیم صهیونیستی و ارتجاع عرب نمی تواند و نباید کاملاً نادیده گرفته شود. 
ح) فارغ از برآیند و نتیجه حاصل از مذاکرات هسته ای (هرچه که باش ) تعارض میان ایران و آمریکا به ویژه از طرف ایالات متحده هم چنان با تمسّک به دلایل و توجیهات مختلف در گستره ی زمان ادامه خواهد یافت. این تعارض فقط زمانی به پایان می رسد که یا یکی از دو طرف دچار قلب ماهیت شود و یا به هر دلیل دچار فروپاشی و نابودی گرد. (و نگارنده اعتقاد و امید فراوان دارد که این امر در مورد کلیت نظام کاپیتالیستی در آینده ای نه چندان دور محقق خواهد شد. ان شاء الله.... 
خ) علیرغم وجود این تعارض ماهوی میان دو طرف مورد بحث، البته این احتمال هم وجود دارد که در آینده طرفین با پذیرش و اقعیات موجود، در مقابل هم انعطاف بیشتری نشان دهند و ضمن
اصرار بر حفظ هویت خود، در زمینه های مختلف به گرد میز مذاکره بینشینند و یا  به برقراری روابط رسمی اقدام نمایند. در این میان به ویژه اوج گیری توانمندیها و اقتدار نظام اسلامی در ابعاد

مختلف، آمریکا را واداربه پذیرش منفعلانه جایگاه ایران خواهد نمود. و البته این به شرطی محقق خواهد شد که کلیت نظام اسلامی و به ویژه  در بعد انسجام و هم گرایی حاکمیت و ملّت هرچه بیشتر تقویت گردد.
 
و کلام آخر؛ 

ممکن است گفته شود حتی اگر همه ادّعاهای مطروحه در این نوشتار، دال بر وجود تعارض هویتی میان نظام اسلامی و نظام کاپیتالیسم را بپذیریم، استمرار این تعارض هویتی چه ضرورتی دارد؟ و منفعت آن کدام است؟ چرا مردم ایران و نظام اسلامی مانند بسیاری از کشورها با هدف رسیدن به سطح برتری از زندگی و آسایش و برخورداری و نیز رفع تنش ها و اضطراب ها و نابسامانی ها، سیادت و برتری آمریکا را نپذیرند و از ادامه مقابله جویی با این دولت مقتدر منصرف نشوند؟ آیا مردم ایران حق ندارند مانند مردم دیگر کشورها (مثلاً مردم ژاپن و کره جنوبی) بعد از 35 سال دوران مخاصمه و جنگ و تحریم و تهدید، زندکی آرام و بی دغدغه ای را تجربه کنند؟ 

این سوالات البته سوالات مهمی هستند که یقیناً ذهن کسان بسیاری را به ویژه در میان نسل نوجوان و جوان ایرانی به خود مشغول کرده اند. اما با توجه به اهمیت فراوان سوالات مطروحه و ضرورت بررسی کامل و ارائه پاسخ ها ی در خور به آن ها و نیز با توجه به طولانی شدن خارج از تحمّل نوشتار حاضر، از خوانندگان ارجمند رخصت می خواهم تا پاسخ به این سوالات موضوع نوشتاری جداگانه باشد که گر لطف حضرت دوست شامل شود در آینده ای نزدیک تقدیم خواهد شد. 
منبع: تابناک
اشتراک گذاری
نظر شما
نام:
ایمیل:
* نظر:
* :
آخرین اخبار