پایگاه تحلیلی خبری تابناک گیلان
از این پس سعی دارد جهت پوشش کامل وقایع مهم روز در کشور، مجموعه ای از
مهم ترین اتفاقات 24 ساعت گذشته را در یک بسته خبری به مخاطبان خود عرضه
کند که این موارد شامل کلیه موضوعات سیاسی-اجتماعی-فرهنگی-ورزشی و اقتصادی
خواهد شد.
علت درد پهلو هنگام دویدن چیست؟شاید برای بسیاری از شما پیش آمده باشد که هنگام ورزش کردن و بهخصوص دویدن، احساس درد شدید در قسمت پهلوی خود کنید.
این درد که بیشتر در زیر دندهها و قسمت سمت راست شکم بوجود می آید و اغلب ورزشکاران در رشتههای دو و شنا با آن مواجه هستند گاهاً بهحدی است که ورزشکار مجبور است فعالیت خود را متوقف کند. اما یک دکترای فیزیولوژی در این باره گفت: درد پهلو در هنگام ورزش جای نگرانی ندارد.
دکتر وحید ولیپور در گفتوگو با ایسنا افزود: درد پهلو هنگام ورزش کردن بهخصوص دویدن ناشی از عدم آمادگی برای ورزش است.
وی بیان کرد: این درد ناشی از نرسیدن خون کافی به پرده دیافراگم است که به دنبال آن ماهیچهها دچار گرفتگی میشوند.
این مدرس دانشگاه لرستان اضافه کرد: تمرینهای نرمشی قبل از شروع ورزش و تمرینات کششی بعد از شروع درد پهلو سبب بهبود این درد خواهد شد.
این عضو هیأت علمی دانشگاه لرستان اظهار کرد: این درد پهلو در هنگام ورزش کردن جای نگرانی ندارد اما اگر ادامه پیدا کند حتماً باید با پزشک مشورت کرد.
ولیپور ادامه داد: کم کردن سرعت حرکت درد پهلو را کمتر میکند و نفس عمیق کشیدن و گرم کردن قبل از شروع حرکات تند و سریع از بهوجود آمدن چنین مشکلی میکاهد.
خودرو ملی ترکیه به ایران میآید؟
در نظر گرفتن تسهیلات 25 میلیون تومانی برای مشتریان خودرو و تصویب آن در شورای پول و اعتبار، یکی از مهمترین خبر هفته گذشته خودروسازی کشور، چه آنکه دولت و خودروسازان امیدوارند به واسطه این تصمیم، گرما به بازار یخ زده خودروهای داخلی برگردد.
اقتصاد نیوز: در نظر گرفتن تسهیلات 25 میلیون تومانی برای مشتریان خودرو و تصویب آن در شورای پول و اعتبار، یکی از مهمترین خبر هفته گذشته خودروسازی کشور، چه آنکه دولت و خودروسازان امیدوارند به واسطه این تصمیم، گرما به بازار یخ زده خودروهای داخلی برگردد.
هرچند مسوولان بانک مرکزی در نشست خبری اعلام جزئیات بسته سیاستی دولت برای خروج از رکود، ابتدا عبارت «وام» را به کار برده و در نتیجه اینگونه القا شد که وام خودرو به 25 میلیون تومان افزایش یافته است، اما بعدا مشخص شد داستان چیز دیگری بوده و 25 میلیون تومان موردنظر با سازوکار جدیدی پرداخت خواهد شد.
طبق آنچه رسانهها از قول رییس کل بانک مرکزی منتشر کردند، دولت در بسته سیاستی خود برای خروج از رکود، وام خودرو را از 15 به 25 میلیون تومان افزایش داده و بر این اساس، متقاضیان میتوانند تا سقف 80 درصد از قیمت خودرو، از این وام که مدت بازپرداخت این وام هفت ساله و نرخ سود آن نیز 16 درصد است، استفاده کنند.
به عبارت بهتر، برای افکار عمومی اینگونه جا افتاد که دولت برای خروج بازار خودرو از رکود، 10 میلیون تومان به وام خودرو اضافه و شرایط آن را نیز تسهیل کرده است و از همین رو متقاضیان میتوانند با مراجعه به بانکهای عامل، در خواست 25 میلیون تومان وام برای خرید خودرو بدهند.
این در حالی بود که به فاصله چند ساعت از انتشار خبر «افزایش وام خودرو»، مسوولان بانک مرکزی بهنوعی اعلام کردند 25 میلیون تومان موردنظر، در قالب «وام» پرداخت نمیشود و اصلا قرار نیست پولی به مشتریان داده شود.
بر این اساس، خودروسازان اسناد خود مبنی بر فروش محصولات شان به مشتریان را نزد بانک مرکزی برده و معادل ریالی آن را دریافت میکنند. مشتریان نیز که از تسهیلات 25 میلیون تومانی بهره مند شده اند، آن را با سودی 16 درصد و در مدت زمان هفت سال بازپرداخت خواهند کرد. به احتمال زیاد،تسهیلات 25 میلیون تومانی تا اواسط آبان ماه روند اجرایی به خود خواهد گرفت و با این حساب باید منتظر ماند و دید آیا بازار به واسطه آن،خواهد لرزید؟
باز هم کمپین علیه خودرو
اما به فاصله کوتاهی پس از اعلام خبر تسهیلات 25 میلیون تومانی خرید خودرو،حاشیه و گرفتاری جدیدی در شبکههای اجتماعی، دامان خودروسازان کشور را گرفت و آن چیزی نبود جز تشکیل کمپینی جدید علیه آنها. کمپین جدید این بار به سراغ تسهیلات 25 میلیون تومانی خرید خودرو رفته و کاربران شبکه های اجتماعی را به همچنان به نخریدن خودرو ترغیب کرده است.
در پیامهای پخش شده توسط کمپین موردنظر، به مشتریان هشدار داده شده که تسهیلات خودرو به دلیل سود بالا و همچنین اینکه تا هفت سال آنها را زیر بار قسط خواهد برد، به صرفه نیست.
این کمپین در حالی شکل گرفته که سه چهار ماهی می شود کمپین «خرید خودرو صفر ممنوع» در شبکههای اجتماعی به راه افتاده و برخی معتقدند یکی از دلایل رکود بازار، همین ماجرا است.
هشدار نسبت به بمب های متحرک
هفته گذشته اما خبری مهم از سوی مسوولان صنعت سی ان جی کشور اعلام شد و آن، در معرض انفجار بودن خودروهای دوگانه سوز بود.
این خودروها از آنجاکه تست های لازم برای بررسی میزان فرسودگی شان انجام نشده، به دلیل نازک شدن لایه کپسول های سی ان جی خود، در معرض خطر انفجار قرار دارند.
آن طور که رییس انجمن جایگاهداران سی ان جی کشور، عنوان کرد، در حال حاضر سه میلیون خودرو دوگانه سوز در معرض خطر انفجار قرار دارد و باید فکری به حال تست ادواری آنها کرد. به گفته اردشیر دادرس، موعد بازرسی ادواری این سه میلیون خودرو فرا رسیده است و اگر نسبت به تست آنها اقدام نشود، خطرساز خواهند بود.
وی با بیان اینکه بازرسی ادواری دوگانه سوزها به خط قرمز رسیده، از وقوع شش مورد انفجار دوگانه سوزها خبر داد و تاکید کرد و هرچه زمان بگذرد، ضریب خطر این خودروها نیز بالاتر می رود. مسوولان سی ان جی کشور اما هشداری دیگر نیز دادند و آن خطر تعطیلی واحد های تولیدی شان بود. به گفته آنها،خودروسازن بدهی 50 میلیاردی شان را با سازندگان کپسول های سی ان جی تسویه نکرده اند و با ادامه این شرایط، تا یک ماه دیگر این صنعت خواهد خوابید.
دست و دلبازی سایپا
بازار خودروهای چینی اما گویا به حدی راکد شده که سایپایی ها به ناچار، بیش از 13 میلیون از قیمت دو خودرو چینی خود کم کرده اند تا شاید بتوانند پارکینگ هایشان را از وجود این محصولات خالی کنند.
بر این اساس، خبر می رسد سایپا قیمت کارخانهای چانگان CS35 را به حدود 75 میلیون تومان رسانده و این به معنای کاهش قیمت رسمی خودرو موردنظر به میزان 13 میلیون و 450 هزار تومان است.
همچنین یک چینی دیگر نیز قربانی دست و دلبازی سایپا شده و مسوولان این شرکت از قیمت آن نیز 13 میلیون و 550 هزار کاسته اند.خودرو موردنظر، چانگان ایدو نام دارد و قیمت آن به حدود 70 میلیون تومان کاهش یافت است.
خودرو ملی ترکیه به ایران می آید؟
اما همسایه شمال غربی ایران هوس تولید خودرو ملی به سرش زده است، آن هم در شرایطی که تجربه این خودروها در ایران، چندان موفق نبوده و بسیاری از کارشناسان با ساخت خودروهای به اصطلاح ملی مخالف هستند.
با این حال، هفته گذشته خبر رسید که دولت ترکیه حق تولید نسل دوم خودروی قدیمی ساب 9-3 را از سازمان خودروهای برقی ملی سوئد خریداری کرده و این محصول قرار است اولین خودرو ملی این کشور باشد.
بر این اساس، شورای تحقیقات علمی و فناوری ترکیه طی چند ماه اخیر با این سازمان سوئدی همکاری کرده است تا این خودروی قدیمی 13 ساله را به مدل جدیدی تبدیل کند. هرچند هنوز جزئیاتی در مورد این خودرو بهطور رسمی منتشر نشده است، اما بهنظر میرسد نمونههای اولیه آن به کادیلاک BLS شبیه هستند. ظاهرا ترکیه قصد دارد این محصول را به بازارهای صادراتی منطقه ارسال کند و با این حساب هیچ بعید نیست ایران نیز در آینده ای شاید نه چندان دور، میزبان خودرو ملی ترکیهایها باشد.
حرفهای صریح توکلی در باره هاشمی،خاتمی،احمدی نژاد،قالیباف،جبهه پایداری و...
سیاست > احزاب و شخصیتها - احمدتوکلی در مصاحبه ای مفصل با روزنامه شرق، درباره مسائل مختلفی در دوره های مختلف تاریخ پس از انقلاب سخن گفته است.
مشروح این مصاحبه را می خوانید:
چهره شما به عنوان
یک فرد منتقد شناخته شده است، اولین سؤالم این است: شما از چه منظری نقد
میکنید که ما از دولت چپگرای مهندس موسوی تا دولتهای راستگرایی، مانند
هاشمی و روحانی و حتی دولت آقای خاتمی که شاخصههای اقتصادیاش از بقیه
بهتر بود، شاهد انتقادات شما هستیم؟ از چه منظری به نقد میپردازید که
تقریبا منتقد تمام سیاستهای اقتصادی آنها بودهاید؟ هم سیاستهای موسوی،
هم هاشمی، هم خاتمی، هم احمدینژاد و هم روحانی.
من معتقدم اگر قانون اساسی و احکام اسلام و همچنین عقلانیت مستظهر به علم
اقتصاد را ملاک قرار دهیم، انتقادات ما همینهایی میشود که اتفاق افتاده
است. در دوران مهندس موسوی به اقتضای جنگ، طبیعتا دخالت دولت زیاد بود و تا
اینجا کسی ایراد نمیگرفت، اما باید به اقتضای فکری هم دولت گسترش
مییافت. چون آنموقع دستهای از کسانی که در دولت بودند معتقد بودند،
سرمایهداری موجب استثمار است، رقیب سرمایهداری هم سوسیالیسم یا همان
اقتصاد دولتی متمایل به توزیع درآمد برابرتر بود. من از واژه سوسیالیسم
استفاده میکنم، نه مارکسیسم؛ چون دوستانی که به آنها انتقاد دارم، مذهبی،
اما در کل دولت گرا بودند. در نتیجه وقتی صحبت از این میشد که چهکار
کنیم، میگفتیم این چیزی که شما میگویید، با شرع و قانون اساسی همخوانی
ندارد. با مکاتب اقتصادی هم آشنا بودیم، تعارض آن مواضع با مکتب اقتصادی
اسلام و تشابه با سوسیالیسم چپ را میشناختیم. من یک مثال از فضای آن دوره
میزنم؛ زمستان سال ٦١ در جلسه شورای اقتصاد، پیشنویس لایحهای را آورده
بودند تا از مجلس اجازه بگیرند از بانک مرکزی پول قرض کنند. رفتم کنار
مرحوم نوربخش و خصوصی پرسیدم: این مبلغی که قرض میکنید چقدر موجب تورم
میشود؟ گفت: حساب نکردم. گفتم تو ضامن ارزش پول ملی هستی و باید حساب
میکردی. ماشینحساب را درآورد و حساب کرد و گفت که فلان درصد. من به آقای
موسوی گفتم که اولا میدانید این میزان قرض، چند واحد درصد به تورم اضافه
میکند؟ ایشان گفت: نه. گفتم از آقای نوربخش بپرسید و وقتی آقای موسوی رقم
را پرسید، جا خورد. بعد من گفتم آقای موسوی اگر میخواهید برای این لایحه
رأی بگیرید، بگویید کسانی که موافقاند بار روی دوش مستضعفان اینقدر درصد
اضافه شود، رأی بدهند. گفت: آقا این چه طرز رأیگیری است، این جوری رأی
نمیآورد. گفتم خب رأی نیاورد. گفت: این چه طرز برخورد است، برای آخر سال و
جنگ چه کنیم؟ به آقای مهندس موسوی گفتم: شما چرا کارخانجات غیراستراتژیک
را نمیفروشید؟ به دولت چه ارتباطی دارد که کارخانه دستمالکاغذی داشته
باشد؟ چرا باید این قبیل بنگاههای اقتصادی دست دولت باشد؟ آقای موسوی گفت:
حالا چه کسی این کارخانهها را از ما میخرد؟ گفتم: هیچکس! ایشان گفت: پس
چرا این حرف را میزنید؟ گفتم: شما الان اعلام کنید میفروشید، این حرف
اثر خودش را در بازار میگذارد. شما اعلام کنید کارخانه را میفروشید، این
اطمینان را به بازار و جامعه منتقل میکند، درعینحال به این استقراض رأی
میدهیم و احتمالا سال بعد مجبور به استقراض نخواهیم بود. خب حالا من این
حرفها را برچه اساسی میزدم؟ براساس قانون اساسی. قانون اساسی میگفت
صنایع مادر و بزرگ باید در دست دولت باشد و بقیه صنایع اصلا نباید در
اختیار دولت باشد. این کارخانهها از طریق مصادرهها به دست دولت افتاده
بود و باید میفروختند آنها را. حرف ما این بود که باید به قانون اساسی و
احکام اسلام پایبند باشیم و بپذیریم در این حوزه اقتصادی نباید دخالت کرد.
با همین استدلال شما باید از خصوصیسازی در دولت سازندگی دفاع
میکردید، اما یکی از اولین و تندترین منتقدان سیاستهای دولت سازندگی هم
شما بودید.
بله، ما به دولت قبلی انتقاد میکردیم که نباید دولت در اقتصاد اینقدر جلو
بیاید که از سر بام بیفتد. بعد که نوبت آقای هاشمی شد دیدیم ایشان دیگر
اینقدر دارد عقبعقب میرود که از آنسوی بام میافتد. انتقاد ما علت
داشت. برای اینکه طبق احکام شرع مقدس اسلام، حکومت نمیتواند نسبت به
قیمتها بیتفاوت بماند و میتواند در آن دخالت کند. همچنین دولت نمیتواند
همهچیز را به امان بازاری بگذارد که در آن انحصار وجود دارد و حضرت
علی(ع) هم در نهجالبلاغه، انحصار را منع کرده است. فهمیدن این موضوع بسیار
ساده است؛ یعنی هر کسی که علم اقتصاد هم نمیدانست، میتوانست همین موضع
را در پیش بگیرد. من آن موقع علم اقتصاد را بلد نبودم و رشته تحصیلیام
برق و الکترونیک بود، ولی مطالعه داشتم، فلسفه علم را در زندان خوانده بودم
و کتب اقتصادی، بهویژه مکاتب اقتصادی را هم خوانده بودم. ولی دانستن
اینها، علم اقتصاد نمیخواست. گفتم آقا وقتی شما قدرت کنترل انحصار و تبانی
در بازار را ندارید و نمیتوانید مردم را تأمین کنید و سیاست تعدیل را هم
پذیرفتهاید، به نتیجه نمیرسید؛ چون سیاست تعدیل میگوید باید در همه
بازارها عرضهوتقاضا برقرار باشد. شما بازار کالا را رها کردهاید و بازار
کار را بستهاید. اجازه نمیدهید کارگرها چانه بزنند و دستمزدشان را بالا
ببرند. به کارمندان اجازه جبران فاصله حقوقشان و تورم را نمیدهید. شما
بازار پول را کنترل میکنید، کار و سرمایه را کنترل میکنید؛ درحالیکه
بازار کالا را آزاد گذاشتید، اما مدل تعدیل میگوید باید همه را آزاد کرد.
البته من مخالف تعدیلم، ولی اگر کسی میخواهد تعدیل را انجام دهد باید طوری
این کار را انجام دهد که توازن نسبی اتفاق بیفتد. خب مجبور شدم به
سیاستهای آنها ایراد بگیرم که شما زیادی دارید بازاریاش میکنید. از زمان
جنگ به بعد تعدیل در دستور کار دولتها قرار گرفت. در دولتهای آقای
هاشمی، خاتمی، احمدینژاد و روحانی همه اینها پیرو مدل تعدیل بودهاند.
در دوره آقای خاتمی که لااقل در اجرا با روش متفاوتی روبهرو
بودیم و نتایج دیگری هم داشت. این فاصله درآمد و هزینه که میگویید،
شاخصها نشان میدهد که در دوران آقای خاتمی نسبت به دوره آقای هاشمی روند
کاهشی داشت ولی بازهم شما منتقد بودید.
تغییر شاخصها تحت تأثیر عوامل مختلفی اتفاق میافتد. یعنی کارکرد اقتصادی
دولت فقط تحت تأثیر یک سیاست واحد نیست. منابعی که در اختیارشان قرار دارد،
جو عمومی، محیط کسبوکار، اینها همه تأثیرگذارند. درآمد دولت دراینمیان
خیلی مؤثر بوده است. دولت یک حیات مستمر دارد. نمیشود یک جایی را خط کشید و
گفت تأثیر دولت قبلی تمام شد. یعنی دولت آقای هاشمی همت خود را صرف
بازسازی کرد و توجه کافی به توزیع درآمد نداشت. همین باعث شد که برای کار
زیادی که انجام میشد با توجه به منابع کمی که داشتند به استقراض خارجی
پناه ببرند. استقراض هم این طور نبود که از منابع خارجی قرض بگیرند، بلکه
کالا را نسیه میخریدند و به قرض کوتاهمدت دولت تبدیل میشد که نرخ بالاتر
بهره را داشت. کمبود منابع را اینطور جبران کردند. یک بار من به آقای
هاشمی گفتم وضع جوری خراب است که بعضی از وزرای شما هم این وضعیت را قبول
ندارند. ایشان گفت کدام وزرا قبول ندارند؟ من اسم نیاوردم اما منظورم آقای
لاریجانی بود که آن زمان وزیر ارشاد بود. البته وزرای دیگری هم بودند و یکی
از آنها آقای لاریجانی بود. گفت نه، من این را قبول ندارم. بعد شروع کرد
به گفتن اینکه تولید شمش آلومینیوم و موارد دیگر که در حال احداث و
راهاندازی هستند چه اثراتی خواهند داشت. گفتم آقای هاشمی مردم نان شب را
با شمش آلومینیوم نمیخورند. مردم نان و پنیر میخورند. تا شمش آلومینیوم
به پنیر تبدیل شود خیلی کارهای دیگری باید انجام شود. شما به این فاصله
توجه ندارید، به اینکه این تولید در جامعه چگونه تقسیم میشود. خب آقای
هاشمی یک کارهایی را بنا گذاشت که ثمراتش به آقای خاتمی رسید. یعنی آقای
خاتمی از این حیث اسب آمادهتری را سوار شد تا آقای هاشمی، و درنتیجه همان
سیاستها را ادامه دادند و تقریبا همان نتایج را گرفتیم. شاخصهای دوران
آقای هاشمی نوسان داشت، تورم ٤٩ درصد داشتیم. بعد که شد ٢٣ درصد. نوسان در
دوران آقای خاتمی هم کمتر بود. بهطورکلی مدل تعدیل در بیش از ٩٥ درصد
کشورهایی که اجرا شده، رشد ناپایدار را به همراه داشته است. یعنی نرخ رشد
نوسان پیدا میکند. آقای خاتمی، هم وفور درآمدهای نفتی را تجربه کرد و هم
کمبود شدید درآمدهای نفتی را ولی در عمل، راهش تقریبا ادامه همان راه آقای
هاشمی بود. آقای احمدینژاد هم که آمد، شعارهایش را طور دیگری میداد ولی
در عمل کار دست کسانی بود که به مدل تعدیل وفادار بودند. یکی از مشاورانش
آقای پژویان بود که استاد آقای شمسالدین حسینی بود. آقای حسینی از آقای
پژویان ایده میگرفت و بهصورت طرح ارائه میکرد و درنتیجه مدل فرق نکرد.
فقط چون ایشان ادعاهای دیگری داشت که با مدل او سازگار نبود نوسان اداری
شدید شد. تصمیمهای دفعی و ظاهرا نامتجانس نتیجهاش این شد که با شروع
تحریمها، تعارضات برملا شد، بازار ارز به تلاطم افتاد و رکود تورمی
ایجادشده با هدفمندی تشدید شد و باوجود اینکه در مقایسه با سایر دولتها
منابع ارزی بسیار بیشتری در اختیارش بود موفق نشد که به اهدافش برسد و مردم
ثمرات کار ایشان را حس کنند. بنابراین متأسفانه کارهایی که انجام میشد
قابل انتقاد بود که من هم مجبور میشدم انتقاد کنم. از ابتدا هم این
انتقادات مشهود بود اما بعدها که اقتصاد خواندم ظرایف بیشتری را میدیدم و
انتقادات بیشتری میکردم. الان هم که تجربهام به آن معلومات اضافه شده
طبعا دقت بیشتری میشود. البته من هیچ وقت خاطرخواه هیچ دولتی نبودهام و
هر دولتی که کار خوبی انجام داده گفتهام و از همه دولتها هم در جایی که
انتقاد وارد بوده انتقاد کردهام. منطق انتقاد من قانون اساسی و اسلام و
علم و تجربه است.
با توجه به نگاه و تجارب شما به فرض اگر در سال ٧٢ در رقابت با
آقای هاشمی پیروز میشدید، چه سیاستی را پیاده میکردید که نه خصوصیسازی
دوره آقای هاشمی باشد و نه دولتیسازی دوران مهندس موسوی؟
مشکلی که آقای هاشمی و کارگزاران داشتند، طرز حکومت و شیوه حکومتداری بود.
من از نظر سلوک شخصی و اداری مدافع مشارکت مردم در دو بعد سیاسی و اقتصادی و
مدافع مردمیبودن دولت بودم. درحالیکه در آن دوره تجملگرایی اداری و
شخصی بهسرعت رشد کرد و این خیلی تأثیر دارد. ما اینجا به نهادگراها نزدیک
میشویم و میگوییم نهادهای اجتماعی غیر از خود ضوابط اقتصادی، تأثیر
تعیینکنندهای دارند در اینکه یک سیاست انتخاب شود یا نشود؛ و درصورت
انتخاب و اجرا، موفق بشود یا نشود. درنتیجه اگر من رئیسجمهور میشدم اولین
اثرش این بود که نهادها رفتار متفاوتی پیدا میکردند؛ یعنی این تبارگرایی و
اشرافگری که در زمان آقای هاشمی باب شد و طبعا موجب تضعیف گرایش مردمی در
کارگزاران میشد این برعکس میشد. در اقتصاد هم من یک بار در رسالت
سرمقالهای نوشتم با عنوان منکرات بزرگ. در آن زمان مقام معظم رهبری سخنانی
درباره امربهمعروف و نهیازمنکر فرموده بودند. من در آن سرمقاله خطاب به
این جوانهایی که میرفتند خیابان ولیعصر و به دخترها گیر میدادند که
مویشان پوشیده نبود، نوشتم بدحجابی منکر است و باید نهی شود ولی براساس
قاعده خودش. ولی از این منکرات بگذریم، چون منکرات بزرگی هست که اگر به
دادش نرسیم مشکلساز میشود و بعدا گیس و گردن و ساق و ساعد، همه چیز بیرون
میافتد و نمیتوانیم جلوی آن را بگیریم. در ادامه هم از این مدل تعدیل
بهعنوان منکر بزرگ یاد کردم و نوشتم که چرا با شرایط ایران ناسازگار است.
بعد از آن سرمقاله یک روز زنگ زدم به آقای روغنی زنجانی و گفتم با شما کار
دارم. ایشان گفت: شما که میگویید من منکر بزرگ هستم. گفتم که پاسخ بدهید
تا منتشر کنیم. گفت: «من قبول دارم که اسلام با راسیونالیسم (عقلگرایی)
محض سازگار نیست، ولی به نظر شما من باید چه کار کنم؟ من رفتم قم پیش آقای
مصباح، پیش آقا سیدمنیرالدین حسینی و عدهای دیگر رفتم که چیز خاصی تحویل
ندادند. شما جای من بودید چکار میکردی؟» گفتم: من اگر جای شما بودم دو کار
را میکردم که شما این دو کار را انجام نمیدهی. اول اینکه ٢٠اقتصاددانی
که به تمامیت اسلام قائل بودند و ٢٠ طلبهای که به اقتصاد آشنا بودند
میگذاشتم در یک ساختمان، آن زمان اینترنت نبود، بهترین کتابها و مجلات از
منابع داخلی و خارجی را برایشان میآوردم و میگفتم این همه وسایل و
ماشین و منشی و پول در خدمت شما، بنشینید روی این مسائل کار کنید تا جواب
این سؤال را پیدا کنیم. یعنی با توجه به اقتضائات ایران این مسائل حل شود
که پنجسال بعد همچنان با این سؤال درگیر نباشیم و کاسه چه کنم در دستمان
نباشد. کار دیگر این است که در همین دوره چهار، پنجساله، از بین مدلهای
رقیب برای توجیه پدیدههای اقتصادی، مدلی را انتخاب میکردم که کمتر با
مبانی ما تعارض داشته باشد و بیشتر با اقتضائات کشور بخواند. الان برای
تورم مدل ساختارگرایی هست، مدل پولی هم هست. من بر این باورم که
ساختارگرایی، بهتر تورم در ایران را توضیح میدهد به نسبت مدلهای پولی. در
مدل ساختاری نقش پول انکار نمیشود ولی نقش پساساختاری برای پول قائلند،
اما در مدل پولی نقش فعال قائل میشوند. این تفاوت خودش را در راهحلها
نشان میدهد. به او گفتم تو این دو کار را نمیکنی. گفت من آنقدرها هم که
شما فکر میکنید با راسیونالیسم مخالف نیستم. گفتم: یک مشکل شما همین است.
البته من هم عقل دارم و عاقلانه کار میکنم. راسیونالیسم را بهعنوان اصالت
عقل قبول ندارم. اصالت مالِ وحی است و در ذیل وحی عقلانیت را به کار
میبریم. من اگر میآمدم از نظر مدیریت سیاسی و اقتصادی برای مردم حق قائل
بودم، درحالیکه آقای هاشمی با مردم ابلاغی رفتار میکرد. من معتقد بودم که
باید اقناعی برخورد میکردیم. من آنموقع سرمقاله نوشتم و به هاشمی نوشتم
که حکومت را با اقناع میشود اداره کرد نه با ابلاغ. شما به مردم ابلاغ
میکنید درحالیکه مردم باید قانع شوند. نه تنها این مردم اگر قانع نشوند
همراهی نمیکنند، بلکه موسی نبی که حاضر بود سالهای طولانی برای پیداکردن
خضر رنج سفر را تحمل کند وقتی او را یافت گفت: میخواهم از تو چیز یاد
بگیرم، اما خضر به او گفت: «قَالَ إِنَّكَ لَنْ تَسْتَطِيعَ مَعِيَ صَبْرًا
﴿٦٧﴾» طاقت نمیآوری با من راه بیایی، چرا؟ «وَكَيْفَ تَصْبِرُ عَلَىٰ مَا
لَمْ تُحِطْ بِهِ خُبْرًا ﴿٦٨﴾» (سوره کهف) وقتی از رموز کاری خبر نداری
چطوری میتوانی شکیبا باشی و همراهی کنی. اول هم رأیی بعد همراهی. نه شما
از خضر بالاترید نه مردم از موسی بهتراند. وقتی آن دو بزرگوار اینگونه با
هم حرف میزنند، تکلیف ما و مردم مشخص است. نباید مسائل را به مردم از موضع
بالا ابلاغ کنید بلکه اقناع وظیفه حکومت است. اینها خیلی تأثیر دارد. اگر
شفافیت در حکومت باشد نتایج طور دیگری میشود. اگر هم رأیی را میخواهید
باید برای اقناع مردم گام بردارید و در این صورت نتایج اقتصادی متفاوت
میشود. اگر حکومت خودش دنبال تجمل نباشد و بر خودش حلال نداند مردم تحمل و
سیاستپذیریشان متفاوت میشود.
خوب مدل پیشنهادی شما برای اداره کشور در آن دوره چه بود؟
وقتی در این بحث به سیاستهای اقتصادی میرسیدیم من آن زمان مدل نداشتم،
اما بلد بودم از میان مدلهای موجود گزینش بهتری را داشته باشم.
استنباط من این است که زیست شخصی و سلوک مدیران دوره آقای موسوی
به اضافه بخشی از نگاه اقتصادی دهه ٧٠ اگر با هم جمع شود کمی به مدل شما
نزدیک خواهد شد؟ درست است؟
مورد اولی بله، نزدیک میشود. ولی فقط زیست مسئله نیست. مناسباتی که با مردم تعریف میکنند مهم است.
همین که میگویید مردم همرأی باشند در دولت جنگ به نظر میرسد مردم همرأی بودند.
بله؛ با دولت راه میآمدند چون صدق و صفا بیشتر از دوران بعد از آن بود.
مثلا در دوران کرباسچی شیوه مدیریتی جاافتاده بود که قانونشکنی و
بیاعتنایی به قانون هنر مدیریتی شده بود. من هیچ وقت با قانونشکنی موافقت
نکردم همیشه با آن درگیر بوده و هستم و میگویم قانون اگر باشد ثبات
اقتصادی به دنبال دارد و مسائل قابل پیشبینی میشود. هرقدر مسائل قابل
پیشبینیتر باشد، روند توسعه راحتتر صورت میگیرد. پیشبینی آینده اگر
روشن باشد ریسک پایین میآید. رفتار اقتصادی متفاوت میشود. در اوایل
انقلاب صدق و صفا بیشتر بود و مردم فکر میکردند اگر مسئولان میگویند
نداریم حتما همینطور است ولی بعد دیدند که نه، مسئولان خودشان راحت زندگی
میکنند و میگویند شما صرفه جویی کنید که این امکانپذیر نبود، اما
سیاستهای اقتصادی دهه ٧٠ را قبول ندارم.
اینکه به جای دولتگرایی، به سمت اقتصاد آزاد حرکت میشد را هم قبول نداشتید؟
دولتیبودن را قبول نداشتم، اما رهاکردن بازار به دست تبانی و انحصار را هم قبول نداشتم.
در واقع میتوان گفت بیشتر به نهادگرایی نزدیک بودید؟
بله من به اصلاح نهادهای مؤثر عقیده دارم. الان فکر میکنید چرا محیط
کسبوکار را اندازهگیری میکنند؟ محیط کسبوکار مجموعه عوامل غیراقتصادی
است که تعیینکننده رفتار اقتصادی جامعه است. تازه به اینها توجه شده است
درحالیکه من از ابتدا به آن توجه داشتم.
این تلفیق بین زیست شخصی مدیران دهه ٦٠ و انتقادات شما به روش
مدیریتی دهه ٧٠ را میتوان در انتقادات زمان کاندیداتوری در انتخابات ٧٢ و
فیلم انتخاباتی سال ٨٠ دید. این فیلم نمادهای خاصی داشت. هم لباسی که به تن
داشتید و همان کاپشن بعدها به نماد آقای احمدینژاد تبدیل شد، هم تصویر
ماشین و خانه شخصی شما و تأکید بر سادهزیستبودن که البته همه این نمادها
در هر دو دوره کاندیداتوری هم رأی قابلتوجهی برای شما آورد. اما سؤال
اینجاست که وقتی احساس میکنید این گفتمان در جامعه پتانسیل دارد و جامعه
واکنش مثبتی به آن دارد، چرا در هر دو بار در میاندوره وارد رقابت
انتخاباتی شدید؟ اگر در پایان دوره هشتساله آقای هاشمی که نارضایتیها هم
بهنسبت زیاد بود، یا در پایان دوره آقای خاتمی وارد رقابت میشدید،
احتمال موفقیت شما بیشتر نبود؟
در سال ٧٦ من تازه از تحصیل برگشته بودم. آقای ناطق مصمم شده بود و تمام
همفکران ما به این تصمیم رسیده بودند. من باید انتخاب میکردم بین ریسک
رأینیاوردن آقای ناطق و خودم. من اعتقاد داشتم اگر نامزد میشدم رأی
میآوردم. اما بعد یک شکاف بین اردوگاه درست میشد. حکومتداری در فقدان حزب
روی شاخ رفاقت و اطمینان بینفردی استوار است. من اعتقاد داشتم حتی اگر در
آن شرایط بیایم، رأی میآوردم. اما فکر کردم حتی اگر رأی بیاورم، تمام
دوستان خودم را آزرده میکنم و با من همکاری نمیکنند و بااینحساب، چه
رئیسجمهور بهدردنخوری میشوم. امثال من چون بسیاری از عادات و تمایلاتمان
با سیاستمداران سازگار نیست، مخالفتبرانگیز هستیم و راحت نمیتوانیم
حکومت کنیم. حالا اگر هم مخالفتها را برانگیزانیم، هم رفاقتهایمان را از
دست دهیم و رفاقت کم اثر کند و هم در شرایطی که احتمال دارد رقیب برنده
شود، این ریسک را بکنیم که متهم شویم با ورود خود باعث شکستن آرا و پیروزی
رقیب شدهایم، عقل حکم میکند از این کار اجتناب کنیم و من اجتناب کردم.
ولی در وسط دوره آقای خاتمی، من براساس وظیفه آمدم و فکر میکردم اصلاحات
دوم خرداد از لحاظ سیاسی و فرهنگی دارد کج میرود.
یعنی اینجا دیگر بحث و انتقاد شما صرفا اقتصادی نبود. وجه غالبش فرهنگی- سیاسی بود.
کمتر اقتصادی بود، ولی من عادت دارم به مسائل اقتصادی ربطش دهم. من میگویم
وقتی شرایط فرهنگی نامناسب باشد و با مبانی جامعه همخوانی نداشته باشد،
جامعه دچار تنش میشود. یکی از بدترین کارهایی که در دوره آقای خاتمی انجام
شد و شاید اگر این اتفاقات نمیافتاد، وضعیت اقتصادی مردم بهتر میشد،
همین تنشهای سیاسی بود. آدمهای عاقل میفهمیدند اینها در این تنشها
برنده نمیشوند، اما دستانداز درست میکنند. در دوره خاتمی از نظر سیاسی
یک نوع سکولاریسم تبلیغ شد که با اسلام و قانون اساسی همخوانی نداشت. از
نظر فرهنگی- اجتماعی هم یک نوع اباحیگری تبلیغ میشد که گمانم این است،
خود آقای خاتمی هم این وضعیت فرهنگی را قبول نداشت. به این معنا که شرع
مورد طعنه قرار میگرفت، عقاید مردم مورد طعنه قرار میگرفت، مشکل آقای
خاتمی این بود که خودش اینگونه نبود که احکام شرع را قبول نداشته باشد و
خودش منزه از اباحهگری بود، هرچند شاید از نظر سکولاریسم نزدیکیهایی با
آن تفکر داشت. ولی مزاج و مشی او طوری بود که این دو ویژگی فرهنگی و سیاسی
بهوجود آمد و جامعه را دچار مشکل کرد و تعارضات اجتماعی و سیاسی را بالا
برد. تقابل اجتماعی وقتی بهوجود میآید، کارکرد حکومت دچار مشکل میشود.
حکومت یک سیاستگذار میخواهد اما در آن طرف نیاز به یک سیاستپذیر هم هست.
مردم وقتی به حکومت اعتماد پیدا کنند و سیاست دولت را نجاتبخش بدانند،
حتما همکاری میکنند و همکاری مردم بسیار ارزشمند است و بدون آن پیشرفت
ممکن نیست و اگر هم حاصل شود، دوام ندارد. اگر سیاست معارض شود، امور دیگر
را نیز مختل میکند. البته من بههیچوجه منظورم این نیست، همه کسانی که آن
زمان اصلاحطلب بودند، هم اباحهگر و سکولار بودند، اما لااقل به این دو
جریان حمله نمیکردند تا حسابشان از آنها جدا شود.
این مسیری که شما به آن کجروی دولت اصلاحات میگویید، از نظر چه
بخشی از جامعه، معارض بود، یعنی اقلیت اینطور فکر میکردند یا اکثریت؟
در جامعه ما متدینان انقلابی حتی اگر اقلیت شوند مؤثرتر از اکثریت شکلنیافته غیرحزبی هستند.
بالاخره یک بدنه رأیی برای آن تفکر بهوجود آمده بود و شاید
معمول نباشد رئیسجمهور با بدنه اجتماعیای که به او رأی دادهاند، مقابله
کند.
بله، چون خاتمی یک حسنی داشت و آن تواضع نسبت به نخبگان بود و نخبگان نیز
در جامعه بسیار تأثیرگذار هستند. درست مثل حسن احمدینژاد که در برابر
تهیدستان تواضع داشت و از این جهت مؤثر واقع شد و برای خودش بدنه رأی پیدا
کرد. بدنه رأی همیشه تحت تأثیر نوع سیاست نیست. تحت تأثیر خوشرفتاری و
تواضع نیز رأی شکل میگیرد، یعنی اینکه آقای خاتمی به نخبگان احترام
میگذاشت باعث رأی بالای او در شهرهای بزرگ میشد، همانطور که در روستاها و
شهرهای کوچکتر به دلیل تواضعی که آقای احمدینژاد نسبت به آنها داشت، رأی
او بالاتر رفت. این رأی نشاندهنده حمایت از سیاستها نیست. ما عادت داریم
بسیاری از مسائل را مصادرهبهمطلوب کنیم. مثلا آقای روحانی میگوید مردم
به اعتدال رأی دادند. بله مردم خودشان احساس کردند شاید آرامش بیشتری در
این مشی که اسمش اعتدال است، پیدا شود. وقتی روحانی تعریفی از اعتدال
میدهد این را دیگر نباید به مردم نسبت داد. باید بگوید مردم به من اعتماد
کردند و من اعتدال را اینگونه تعریف میکنم.
گفتمان شما در سالهای ٧٢ و ٨٠ شباهت بسیاری به گفتمان ٨٤ احمدینژاد
داشت. آیا این پروژه شخصی شما بود و تصادفا با گفتمان احمدینژاد مشابهت
داشت یا پروژهای سازماندهیشده پشت این ادبیات و گفتمان بود؟ چون
کلیدواژههایی مثل اشرافیت و نقد هاشمی و این نوع مسائل خیلی شبیه هم مطرح
میشد و همزمان بحث بنیانگذاری راست مدرن هم از سوی افرادی نظیر شما و
آقای حداد مطرح میشد. آیا بخشی از جناح راست سنتی به این نتیجه رسید که با
یک ادبیات و چهره جدید در ضدیت با اشرافیگری و سرمایهداری به میدان
بیاید تا بتواند به عرصه برگردد و درنهایت میوه آن را احمدینژاد چید؟
در انتخابات مجلس هفتم تقریبا سازماندهیشده بود و حرفهای ما از طرف
مؤثرین جناح راست که آن زمان ما میشناختیم، پذیرفته شد. تأکید بر
عدالتخواهی، تأکید بر تحولخواهی و اصطلاح اصولگرای اصلاحطلب که اولین
بار آقا بهکار بردند، مربوط به همان دوران بود. ما تقریبا اینطور بودیم؛
یعنی هم تحولخواه بودیم، هم عدالتمحور و هم استکبارستیز بودیم و در سیاست
خارجی من و موسوی شبیه هم میشدیم و در سیاست داخلی جاهایی اختلاف داشتیم و
در اقتصاد خیلی اختلاف داشتیم. این صفات که از روی اعتقاد در امثال بنده
جمع شده بود مورد قبول مؤثرین جناح راست مانند آقای عسگراولادی و آقای نوری
قرار گرفت. زحمات آقای حسین فدایی هم مؤثر بود. بنابراین اگر فهرست جناح
راست مجلس هفتم را ببینید ترکیب کاملا متفاوت است از مجلسهای قبل. این
تفاوت به دلی وجود عناصری بود که مثل ما فکر میکردند که جوانتر و
تحولخواهتر بودند. از مسائلی که بر دین تکیه نداشت، دوری میکردند. ما بر
آزادی تأکید میکردیم و به آن اهمیت میدادیم. درحالیکه خیلی از
اصولگرایان میگفتند ما که حرف دینی میزنیم مردم باید بپذیرند، اما ما بر
اقناع مردم و مشارکت آنان تأکید داشتیم.
شما میگویید، در آن دوره روی آزادی تأکید داشتید و همزمان هم با
آزادیهایی که دولت آقای خاتمی داده بود، مخالفت میکردید. فرق آزادیهایی
که دولت آقای خاتمی داده بود با آزادیهایی که شما روی آن تأکید داشتید، چه
بود؟
ما آزادی را با قانون اساسی و شرع حد میزنیم. آنها زیاد حد نمیزدند.
البته بین آدمهایشان تفاوت وجود داشت، ولی در برخی موارد به ولنگاری
اجتماعی هم میرسیدند و حتی در برخی موارد به ساختار سیاسی هم تعرض کردند.
ولی ما وقتی به عنوان شیعه از اصل ١١٠ یاد میکنیم ولیفقیه را فصلالخطاب
میدانیم. اما سکولاریسم معتقد است هرکس یک رأی دارد و برای هیچکس فضیلت
قائل نیست. ما میگوییم هر کس یک رأی، اما اگر اختلاف پیدا شد یک نفر که
ولیفقیه است حرف آخر را میزند که با حسن نیت و عادل است. این محل اختلاف
ما بود. در سیاست از مرز عبور میکردند و ما عبور نمیکردیم، در اجتماعیات
هم ما بر شرع اصرار داشتیم و آنها اصرار نداشتند و متأسفانه بعضی از
طیفهای اصلاحطلب کم اعتنایی به شرع را تئوریزه میکردند.
این برنامهریزی و سازماندهی که برای مجلس هفتم داشتید با محوریت چه کسانی بود و در ادامه به کجا رسید؟
تیپ ما و حرفمان به ویژه با حمایت آقای ناطق نوری پیش رفت و در نتیجه مجلس
هفتم ترکیب تازهای پیدا کرد. عدهای سرشناس نو وارد مجلس شدند و
عدالتخواهی این مجلس هم نسبت به مجالس قبل و هم نسبت به مجالس بعدش شاخص
بود ولی متأسفانه این اتحاد باقی نماند.
در واقع احمدینژاد خروجی همین سازماندهی بود؟
وقتی به زمان آقای احمدینژاد رسید ما قرارومدار گذاشتیم که چه کسی بماند و
چه کسی از گود خارج شود. من فکر میکردم که اگر خودم این تبعیت از تصمیم
جمعی را شروع کنم، بقیه هم از این قرارومدار تبعیت میکنند. ولی رفتارهای
شخصی آقای احمدینژاد بیشتر میچربید بر کارهای جمعیاش. کارهای جمعیاش هم
با افراد خاصی بود که ما بعدا فهمیدیم، لااقل من آن زمان نمیدانستم. آقای
احمدینژاد از فضای آمادهشده دورههای قبل استفاده کرد ولی اسب خودش را
راند.
شما چند سال روی گفتمان سادهزیستی و ضداشرافیگری کار کردید و
در بزنگاه انتخاب وقتی احمدینژاد این گفتمان را برای خودش مصادره کرد، شما
را در اردوگاه حامیان قالیباف دیدیم. کاراکتر دکتر خلبان قالیباف چه نسبتی
با آن شعارهای ضداشرافیت و سادهزیستی شما داشت؟ مردم حرفهای سالهای قبل
شما و حمایتتان از قالیباف در مقابل احمدینژادی را که کپی سالهای قبل
شما بود، چگونه باید تفسیر میکردند؟ آیا این هم نتیجه، همان مورد رفاقت
است که میگویید سیاست روی شاخ آن میچرخد؟
من با آقای قالیباف هیچوقت رفاقت نداشتم، حداقل تا آن زمان. معاشرت شخصی
هم نداشتم. اما حکومتداری عقل میخواهد. یک شخصیت آرامشبخش میخواهد. اگر
این را ملاک بگیریم من بر اساس اصول خودم نمره میدهم. میگویم سادهزیستی
اینقدر نمره مثبت و اشرافیت اینقدر نمره منفی. ولی عقل و حرکت جمعی و
احترام به نظر دیگران هم مهم است. من معتقد بودم این شاخصها در آقای
قالیباف بیشتر از آقای احمدینژاد است.
آن زمان آقای لاریجانی و تا مقطعی آقای رضایی هم بودند. با توجه
به نسبت فامیلی و نزدیکیای که با آقای لاریجانی دارید احتمالا شناخت شما
از ایشان بیش از قالیباف بوده، اما در میان همه گزینهها از قالیباف حمایت
میکنید که فاصلهاش با آن گفتمان عدالتگرای شما بیش از بقیه کاندیداهای
اصولگرا بود.
بله، ببینید اگر کسی بداند رأیاش را به آقای رضایی بدهد و این رأی هیچ
نتیجهای در انتخابات ندارد، تأثیر انتخاباتی خودش را خنثی کرده است. من
نگاه میکنم و میببینم بین قالیباف و احمدینژاد و هاشمی رقابت است.
بنابراین باید بین اینها انتخاب کنم نه بین کسی که میدانم رأی نمیآورد.
معتقدم کسی که میخواهد رأی بدهد باید طوری عمل کند که رأیش هدر نرود. حتی
آن زمان به آقای لاریجانی گفتم رأی نمیآوری. پس من به او رأی نمیدهم و
بهتر است که بین رقبای اصلی ولو به طور نسبی یکی را انتخاب کنم. من راضی
نبودم هاشمی رئیسجمهور شود چون امتحانش را پس داده بود، بین آقای قالیباف و
احمدینژاد، بنده به طور واضح قالیباف را ترجیح دادم؛ هم به دلیل سابقه
مبارزاتیاش در جنگ و دفاع از کشور و هم به دلیل رفتارهایی که از نظر
عقلانی قابلقبولتر میدانستم. البته آقای احمدینژاد شخصا سادهزیستتر
بود. اما همه چیز سادهزیستی نیست. عقل خیلی مهمتر از سادهزیستی است.
بعد از آن حمایت تا امروز، ١٠ سال است که آقای قالیباف شهردار
تهران است. در این ١٠ سال صدارتش در شهرداری تهران، به خاطر ندارم شما با
همان ریزبینی که رفتار دولتها را زیر نظر گرفتهاید، شهرداری تهران را رصد
کرده باشید. به ویژه در مسائل مالی و رانت که شما به طور جدی آن را پیگیری
میکنید. شما اطلاعی از وضعیت شهرداری تهران در این سالها دارید؟ چون
شهرداری همواره محل نزاع و سؤال بوده و شما هم بهعنوان نماینده تهران در
مجلس حاضر هستید و با توجه به حساسیتهایتان میخواهم بدانم تا به حال
موردی پیش نیامده که درباره شهرداری، تخلفی در عملکردها، قراردادها و مسائل
مالی ببینید؟
من نه به دلیل رفاقتی که با قالیباف پیدا کردهام، بلکه به دلیل دیگری این
موضوع را پیگیری نکردهام. من هروقت سند یا اطلاعی به دستم برسد و متوجه
شوم تخلفی اتفاق افتاده، پیگیری میکنم. در این پیگیری هم کاری ندارم فردی
که مرتکب تخلف شده، دوست من است یا نه. اتفاقا اگر رفیقم باشد، راحتتر
میتوانم از او سؤال کنم که ماجرا چیست و رحم نمیکنم، بلکه امکان کنکاش
بیشتری خواهم داشت. ولی درباره شهرداری تا الان خبرهای تأییدنشده
شنیدهام، ولی چیز مستند و موثقی به دستم نرسیده که پیگیری کنم اما اگر در
شهرداری با چیزی برخورد کنم، حتما به آن نیز خواهم پرداخت. فرض من این است
که شورای شهر بر شهرداری نظارت دارد و آدمهای حساسی نیز در شورا هستند.
دولت به طور مستقیمتر به من مربوط میشود و زور من صرف مسائل دولت میشود.
اما اگر مسئلهای اتفاق بیفتد و خبرش به من برسد، حتما کوتاهی نخواهم کرد.
چون اصلا اینطور نیست که تصور کنید از آقای قالیباف چیزی عاید من میشود.
من بر اساس وظیفهام از ایشان حمایت کردم و در این مسیر هم حمایتم از
قالیباف مانند یک خیابان یکطرفه بوده است. من از ایشان حمایت کردم چون
ایشان را ترجیح دادم.
طرحی درباره شفافسازی وضعیت مالی شهرداریها سال گذشته در مجلس
مطرح شد که به کمیسیون ارجاع داده شد و دیگر برنگشت. پیگیر آن نبودید؟ یکی
از نمایندگان که همان زمان پیگیر ماجرا بود، به ما گفت شهرداری تهران چندین
هزار نفر کارمند دارد که حقوق میگیرند که اسامی آنها به جایی ارائه
نمیشود و اگر هزار اسم صوری هم در این میان باشد، کسی خبر ندارد. از این
نوع ابهامها در شهرداری وجود دارد.
من تکذیب نمیکنم که احتمال دارد در شهرداری چنین چیزهایی وجود داشته باشد.
اما من الان مجبورم از زمانی که مشکلات بیماری پیدا کردم، با بخل بیشتری
وقتم را تخصیص بدهم. اگر جوانتر بودم، شاید میتوانستم کارهای بیشتری
انجام دهم.
از بحث شهرداری عبور کنیم. میخواستم سرنوشت آن جریان جدید
اصولگرایی، که در مجلس هفتم شکل گرفت، را بدانم. الان احزاب طیف راست سنتی
مانند مؤتلفه بعد از مرحوم عسگراولادی و بخشی از جامعه روحانیت بعد از
مرحوم مهدویکنی، به طیف جدیدی که در امتداد گفتمان شما و آقای احمدینژاد
شکل گرفت، نزدیک شده و الان جمعیت رهپویان و ایثارگران که شما به آنها
نزدیک بودید، به همراه طیف سنتی، به جبهه پایداری پیوستهاند. یک طیف
اعتدالی هم در میان اصولگرایان وجود دارد که با چهرههایی مثل آقای ناطق و
آقای لاریجانی شناخته میشود و جایی بین اصولگرایی و اصلاحطلبی ایستاده
است. شما کجای این جریان قرار دارید؟ به این سر طیف نزدیک هستید یا آن سر
یا اینکه دوباره به فکر خلق گفتمانی هستید که نه این باشد و نه آن؟
اگر تواناییاش را داشتم، حتما گزینه آخر را انتخاب میکردم. من معتقدم
پیدایش جبهه پایداری یکی از عوامل مؤثر اختلاف میان همین جریان تحولخواه
اصولگرا بود. من هم تحرک سابق را ندارم و به دلیل وضعیت بیماریام تقریبا
در جلسات شرکتی ندارم، چون به اعصابم فشار وارد میکند و ترجیح میدهم
قدرتم را مستقیمتر صرف مردم کنم. البته در این دو سر جریان اصولگرایی که
شما بهدرستی گفتید، من به رهپویان و ایثارگران نزدیکترم، اما به دلیل
اینکه در جلسات شرکت نمیکنم، درباره تصمیمگیریها هم نمیتوانم حرفی بزنم
یا نظر بدهم. در واقع دیگر من در آستانه دوران بازنشستگی هستم اما اگر
میتوانستم، گزینه سومی که گفتید را انتخاب میکردم و جریان جدیدی به راه
میانداختم.
شعار علیه لاریجانی درشام غریبان!
حرمت عاشورای حسینی باید در هر شرایطی حفظ شود اما
متاسفانه برخی تندروی را به جایی رساندهاند که دیشب هنگامی که علی
لاریجانی رئیس مجلس قصد حضور در مراسم بیت رهبری را داشت برخی افراد
شعارهای خاص و کنایهدار سر دادند.
لاریجانی که به تازگی از سفر روسیه و دیدار با
ولادیمیر پوتین به ایران بازگشته است، دیشب در مراسم عزاداری بیت رهبری
حضور یافت. رئیس مجلس پس از ورود به مجلس عزاداری با شعارهای تند حامیان
جریانهای تندرو روبهرو شد. این افراد شعارهایی از قبیل «خواص بیبصیرت؛
مایه ننگ ملت»، «امان نامه برجام؛ تلاش بیسرانجام»، «مرگ بر منافق» و
«هیها منالذله» سر دادند.
براساس گزارشهای رسیده، این عده قلیل دو شب قبل
نیز پس از حضور رئیسجمهور، شعارهایی اینچنین سر داده بودند. لازم به ذکر
است که حمایت علی لاریجانی از توافق هستهای و کمکهای او در روند تصویب
برجام در مجلس، باعث عصبانیت جریانهای تندرو و در راس آن جبهه پایداری شده
است. از سوی دیگر حمایتهای جریان اعتدالگرا و بخشی از اصلاحطلبان از
لاریجانی برای حضور بر کرسی ریاست مجلس دهم سبب نارضایتی تندروها شده است و
آنها که پس از پایان برجام خود را بازنده بزرگ میبینند از هر فرصتی برای
هجمه به علی لاریجانی استفاده میکنند.
چرا با لاریجانی مشکل دارند؟
اعتدال روحانی به مثابه کابوسی برای تندروهاست چراکه آنها به خوبی میدانند
با حضور شخصیتهایی مانند او اجازه پرسه در فضای تندروی و بیقانونی از
آنان سلب خواهد شد و انزوا تنها عایدی آنها از فضای میانهروی خواهد بود.
منطقی آن است که منتقدان به رویکرد علی لاریجانی اگر صفت تندرو را از خود
دور میکنند در محیطی به طرح انتقادات خود بپردازند که نتیجهای برایشان
داشته باشد. اگر واقعا شعاردهندگان دیشب خود را دلسوز میدانند این رفتار
در کدام تعریف دلسوزی آمده است ؟ مگر این اقدامات جز بر هم زدن آرامش معنای
دیگری دارد؟ لاریجانی همواره بر ضرورت وجود صداهای مختلف در کشور تاکید
کرده است پس بنابراین اگر انتقاد این افراد مبنای قانونی داشته باشد رئیس
مجلس بهطور حتم استقبال خواهد کرد اما اگر با توجه به شعارهایی که سر
دادند ناراحتی آنها از تصویب برجام است که در این باره باید به مواضع
بزرگان کشور رجوع کنند و متفاوت از آن دیدگاهها به ارائه نظر نپردازند. در
ماجرای تصویب برجام کمیسیون ویژه بررسی برجام تشکیل و اعضای آن عمدتا
اصولگرایانی بودند که با این طرح مخالفت داشتند و لاریجانی در جلسات آنها
مخالفتی را ابراز نکرد و در زمان تایید آن بود که از نظر بزرگان سخن گفت.
در چنین شرایطی این شعارها چه معنا و مفهومی میتواند داشته باشد جز مخالفت
با تصمیم بزرگان کشور؟ اگر شعاردهندگان به دنبال کم کردن از محبوبیت
لاریجانی بودند که باید بدانند مواضع میانه و اعتدالگرایانه او سدی در
برابر تندرویهاست و حمایت بزرگان و بهویژه مراجع قم از او سند محکمی برای
مسیر درستی است که لاریجانی میپیماید. پس بهتر است دلواپسان کمی به مواضع
خود و نتیجهای بیندیشند که در صورت تداوم آن برایشان در انتخابات آینده
خواهد داشت!
تندرویهای زنجیرهای
پیش از این، همین جریان تندرو در سالگرد 22بهمن چند سال پیش مانع سخنرانی
لاریجانی در حرم حضرت معصومه(س) شدند و ضمن سردادن شعارهای توهین آمیز، به
سمت او اشیایی را پرتاب کردند. این افراد، سابقه شعار دادن مکرر در حین
سخنرانی سیدحسن خمینی در ایام سالگرد رحلت امام(ره) را نیز در کارنامه خود
دارند.
منبع:
روزنامه آرمان
آماری تکاندهنده از قربانیان عکس سلفی!
سال 2014 سال سلفی بود و سال 2015 سال گرفتن سلفیهای هنری است که اکنون به مرحله خطرناکی رسیده است و مردم برای گرفتن یک عکس تقریباً خودشان را به کشتن میدهند.
آفتاب :
باشگاه خبرنگاران با این مقدمه، نوشت: افزایش شمار قربانیان عکس سلفی که مردم با وبکم یا گوشیهای موبایل از خود میگیرند، منجر به نصب علائم هشدار دهنده در مکانهای خطرناک شد. در روسیه در سال جاری چندین نفر بخاطر گرفتن یک سلفی جان خود را از دست دادهاند.
در خرداد، جوانی که از دانشگاه فارغالتحصیل شده بود، قصد داشت در حالی که از پل مسکو آویزان شده از خودش عکس بگیرد که سقوط کرد و جان داد. یک پسر 17 ساله هم در شهر وولوگدا وقتی میخواست بالای پشتبام برای اینستاگرامش عکس بگیرد، قبل از اینکه سقوط کند در حالی که روی پشتبام ژست گرفته بود، از خودش چندین عکس گرفت اما تلاش کرده بود عکسهای بیشتر و بهتری بگیرد. در آمریکا هم به تازگی مردی که میخواست با هدف قرار دادن گردنش با تفنگ در مقابل دوربین، سلفی بگیرد، به خودش شلیک کرد و مرد.
تعداد کسانی که امسال به خاطر گرفتن سلفی کشته شدهاند از تعداد آنهایی که بر اثر حمله کوسه کشته شدهاند بیشتر است. دستکم 12 نفر تاکنون موقع عکاسی از خودشان مردهاند در حالی که کشتههای ناشی از حمله کوسه در همین مدت فقط 8 نفر بوده است برای پیشگیری از این حوادث وزارت کشور روسیه پس از وقوع چندین مرگ و میر، کارزاری را برای هشدار در مورد خطر مرگ ناشی از سلفی گرفتن به راه انداخته است. دولت فرانسه هم در اقدامی مشابه، پوستری منتشر کرده است که از شهروندان میخواهد در نقاطی مثل جلوی قطار، اتومبیل یا ... از خودشان سلفی نگیرند.
بر اساس نتایج مطالعهای که در دانشگاه اوهایوی آمریکا منتشر شد، کسانی که سلفیهای زیادی از خود در شبکههای اجتماعی منتشر میکنند درجه خودشیفتگی و اختلالات روانیشان بالا است.
عکس: دختر افغان مدلی جنجالی تابناک گیلان: این عکس ها متعلق به مدلی افغان می باشد که به تازگی در اینترنت و شبکه
های اجتماعی جنجال بر انگیز شده است، اما درست یا اشتباه بودن آن هنوز
مشخص نیست.
وبسایت
تاپ ناپ: این عکس ها متعلق به مدلی افغان می باشد که به تازگی در اینترنت و
شبکه های اجتماعی جنجال بر انگیز شده است، اما درست یا اشتباه بودن آن
هنوز مشخص نیست.