تابناک ایلام علی اصغر اسدی ::خبر شوکه کننده و تلخ بود ،به اندازه ای تلخ و ملال آور که حتی خبرهای دلهره آور کرونا و قربانیانش هم نتوانست بر آن سایه افکند .آری کوتاه بود ومختصر ؛ اما در اوج اختصار آنقدر رازها و حرف های نهفته از فقر و فلاکت مردان وزنان محروم دیار فراموش شدگان سرزمینم را با خود همراه دارد که توانست در کورسی عجیب در صدر خبرهای تلخ وشیرین کشور قرار گیرد.
خبر این بود " دختر دوازده ساله هلیلانی بر اثر فقر خود کشی کرد " خودکشی واژه ای آشنا برای ما ایلامی هاست ،سالهاست در الفبای فرهنگ و کتاب زندگی ما جایی برای خود دست وپا کرده است !مقدمه وآغاز این کتاب خودکشی دختر 12 ساله هایی است که در میان ابری از ناامیدی و تلی از آرزوهای بر زمین مانده اشان ،طناب بازی ها را طناب دار می کنند تا کمتر حسرت نداشته های خود را بخورند !پایان این کتاب هم سرنوشت مادران وپدارنی است که با کوله هایی از غم وکمرهای خمیده در زیر بار مشکلات ،رهایی را در پایان حیات خویش جستجو می کنند!
حکایت تلخ و زجر دهنده از فرجام دخترکی معصوم در روستایی محروم ،مشتی نمونه از خروارها خروار کودک بی قلک در روستاهایی با مردمانی فقر چشیده که چهره های تکیده ودستان پینه بسته اشان روایت گر سالها سرپوش گذاشتن بر آرزوهای نافرجام کودکان دیار فقر زده هلیلان وزردلان است ،اما از سو سوی چشمانشان می توان این فریاد را با گوش عقل شنید " راه دور نرو ،فقر در همین حوالیست ،کوچه ها وخانه ها بی نشان وبی پلاک اند ،اما بر سر درب هر خانه ای پلاکی از فقر ونداری آویزان است "
هفته روزی است که از حسرت مدفون شده دخترک معصوم هلیلانی در زیر خروارها خاک می گذرد !دخترکی که چاره رها شدن از آرزوهای ناکام کودکی اش را در گره زدن طناب بازی بر دور گردنش جستجو کرد ،اینک خوابیده در زیر خراوارها خاک تا کمتر گردن کج شده از تسلیم در مقابل نداری پدرش را ، کمتر چهره سرخ شده از شرم مادرش را و نیش طعنه های گاه وبیگاه هم بازی ها بخاطر لباس های وصله وپینه اش را بشنود !
دخترک معصوم! آرام بخواب ! که این خواب عمیق پایانی بر تمامی سرزنش هایی ست که بخاطر نداری به گوش خود شنیدی و سکوت کردی !پایانی بر آرزوهایی که بارها برایشان لب گزیدی ، زبان در نیام کشیدی وآرام با گریه قورتشان دادی! بخواب که دیگر آرزویی باقی نخواهد ماند تا بخاطرش گردن را پیش پدر ومادرت کج کنی و تنها با چهره برافروخته از شرمشان روبرو شوی!با لالایی فرشته مرگ عمیق بخواب !بخواب که مسئولین کشورت بیدارند!!
امروز همه با مرگ متفاوت تو بیدار شدند، همسایه ها ،هم شهری ها ،هم استانی ها وهم وطنانت همه باخبر شدند !گریه کردند ،افسوس خوردند که چرا تو را زودتر نیافته اند !اما افسوس که همه ما پس از رفتن همنوعانمان بیدار می شویم ! وقتی زنده بودی کسی نبود تا برای برآورده نمودن آرزوهای بی شمارت تره خرد کند!برای حسادت های کودکانه ات ،برای داشتن چیزهایی که حقت بود اما هرگز به انها نرسیدی !
مرگ تو زنگ بیدار باش انسانیت بود ،انسانیتی که همیشه وقتی از رختخواب بیرون می رود که دیر است !امروز خبر مرگت همه را بیدار کرد ،یکی برای انسانیت ،دیگری برای نمایش انسان بود و آنانی که باید می بودند اما نبودند، برای رفع تکلیف !اما بازهم می گویم که انسانیت در همین حوالی هنوز خواب است!
همه آمدند ،خودرو حامل فلان مدیر آن هم با تشر مدعی العموم راهی غمخانه پدر معلولت شد ،خودرو حامل منتخب مردم با صندوقی پر از نوشداروهایی که هرگز به کار تو نمی آید راهی زادگاهت شد ،زادگاهی که بارهاست محرومیتش را پله رشد وترقی خود می کنند!وخرها که از پل گذشت با لگد بر پایه اش می زنند وتمام! اما چه سود که نوشداروها همیشه بعد از مرگ سهراب ها می رسند.
دخترک محجوبم ! همه ما در ناکامی ات ،در خزان شدنت در اوج بهار ،برای رچشمان پر حسرتت ،برای آرزوهای نافرجامت که بر کنج تاریکخانه خانه ابدیت آویزان کردی ،مقصریم ! مسئولیم دربرابر نوجوانی پرپر شده ات ،در مقابل حسرتهایی که برای آرزوهای بی شمارت خوردی و هرگز به آنها دست نیافتی !
همه ما مسئولیم ! مسئولیم که تا زنده بودی تورا ندیدیم! می دانم نوشتن از تو دردی را دوا نمی کند ،زنده ات نمی کند تا آروزهایت را به تو هدیه کند !اما می تواند تلنگری باشد بر آن مسئول بی درایت و آن مدیر بی کفایتی که تو را شناخت ،بخاطر تو وامثال تو حق ماموریت و حق مسکن ودهها حق دیگری را گرفت تا مبادا آروزیی به گره ای در دل دردانه اش تبدیل شود! تورا بارها دید ،چهره ات هویداگر غمها وروایتگر آرزوهای لانه کرده در غمخانه دلت بود !دید اما نم پس نداد!