روابط ایران با مسلمانان ناحیه قفقاز، حتی پس از جدایی این منطقه از ایران ادامه داشت. این روابط همزمان مذهبی فرهنگی، و سیاسی اقتصادی بود. طی دهها سال، شمار زیادی از ایرانیان، برای کار به مناطق مختلف قفقاز جنوبی میرفتند و در صنعت نفت و جاهای دیگر، کار میکردند. طبیعی بود که این رفتوآمد، حواشی زیادی ازلحاظ فرهنگی و سیاسی داشت، بهطوریکه در جریان انقلاب مشروطه در سال ۱۳۲۴ ق / ۱۹۰۵ افکار انقلابی آن نواحی که عمدتاً چپ بود، در تبریز، تهران، و رشت و مشهد بسیار تأثیرگذار بود. کتابهای زیادی از آن مناطق به تبریز سرازیر میشد و ازآنجا به تهران میآمد. روشنفکران ایرانی در آذربایجان، تحت تأثیر افکار برخی از نویسندگان برجسته آن نواحی بودند و افکار آنان را در ایران منتشر میکردند. (دراینباره بنگرید: انقلاب ۱۹۰۵ ۱۹۱۱ ایران و بلشویکهای ماوراء قفقاز، ک. آروتونیان، ترجمه محمد نایب پور، تهران، انتشارات موسسه تحقیقات و توسعه علوم انسانی، ۱۳۸۵).
این وضع ادامه داشت تا آنکه انقلاب کمونیستی سال ۱۹۱۷ در روسیه اتفاق افتاد، انقلابی که سبب شد بهکلی رابطه ایران و آن نواحی قطع شود. در فاصله میان ۱۹۱۷ تا ۱۹۲۱ که یک استقلال نسبی برای آذربایجان ایجاد شد، مع الاسف، شماری از افراد متعصب، سعی کردند بانامیدن این منطقه به آذربایجان، مسیری را برای تفکیک بیشتر از ایران دنبال کنند، آرزویی که با تسلط کامل انقلابیون کمونیست در مسکو، آرزوی بربادرفته شد. (بنگرید: توفان بر فراز قفقاز، کاوه بیات، تهران، مرکز اسناد و تاریخ دیپلماسی، ۱۳۸۰).
پس از تسلط روسیه کمونیست بر اران (جمهوری آذربایجان بعدی) و نواحی دیگر قفقاز، رابطه با ایران بهطورکلی قطع گردید. تنها مورد استثناء، رابطه حزب کمونیست شوروری با احزاب چپ در آذربایجان و کردستان ایران بود که ادامه داشت. علی الرسم رابطهای هم در حد سفارت، با دولت ایران بود، اما ارتباطهای فرهنگی دینی، بهکلی قطع شد. بسته شدن مرزها، سختگیریها علیه مذهب، تلاش برای نابودی آثار دینی گذشته و…. سبب شد تا این ارتباط بهکلی قطع شود. تا این زمان، شمار زیادی از علما و طلاب با اصل و ریشه قفقازی و با القابی که منتسب به شهرهای آن نواحی مانند لنکران و اردوباد و… بودند، در شهرهای مختلف ایران و عتبات مشغول تحصیل بودند، اما وقوع انقلاب کمونیستی در سال ۱۹۱۷ رشته این امور را قطع کرد، هرچند برای چند ده سال و حتی تاکنون، نشانهای حضور عالمانی با تبار قفقازی در مراکز دینی و مذهبی عراق ادامه داشت. بیشتر این فعالیتها، از سوی مهاجران یا فراریانی بود که انقلاب کمونیستی آنها را از ترس کشتن، در شهرهای مختلف در ایران، عثمانی و ماوراءالنهر و حتی حرمین شریفین آواره کرده بود.