تابناک رضوی: خود «ما» به رایی عاقلانه و مومنانه، کشورمان را چند گام به توفيق نزديکتر کنيم. پس رو برنگردان. هموطن، هم استاني، همشهري، همسايه. روبرنگردان برادر، رو برنگردان خواهر، پدر و مادر بيا، وضو بگيريم. نماز صبح بخوانيم و با همان وضو، در صفي ديگر «بنيان مرصوص» ايرانيان را شکل دهيم. جاي دوري نميخواهيم برويم، همين مسجد، همين مدرسه، همين نزديکي، صندوقي گذاشتهاند تا «همراهي» ما را به «همرايي» ترجمه کنند و هندسه فردا را بر اساس طرح امروز ما رسم کنند.
ميداني مادر، پدر، برادر، خواهر، همسايه، همشهري، هموطن، فردا هزاران هزار، چون من، چون تو، منتظرند تا در کنار من و تو «ما» شدن را به دنيا نشان دهند، يادت که نميرود؟ آنها را زياد چشم به راه نگذاري، اصلا همين امروز، يا همين امشب، بعد از اولين وعده نمازت برو و شناسنامهات را آماده کن بگذار روي تاقچه، کنار قرآنت، تا فردا، معطل نشوي. آخر اين معطلي با خلق و خوي باراني ما نميسازد. قطرات باران از همان اول که «صاعقه»، «سوت مسابقه» را ميکشد، عزم دريا ميکنند و از هم سبقت ميگيرند براي رسيدن به دريا. حتي قطراتي که در دور دستها هم فرود ميآيند بازپاي به راه ميشوند. من و تو و او، فردا، قطرات باراني را مانند خواهيم بود، پاک و زلال، که عزم درياي «ما» را دارد و عجب اينکه اين دريا به اندازه همه ما گوهر دارد. آنقدر که هيچ کس دست خالي برنميگردد. عزیز دل! فردا، زياد چشم به راهم نگذاري، هموطن، همشهري، همسايه، برادر، خواهر، پدر، مادر، من، شناسنامهام حاضر است. با وضو هم خواهم آمد و با همان يقين که الله اکبر ميگويم، نماز ميخوانم و با همان عزم راسخي که در سالهاي حماسه، به سمت دشمن تيرميانداختم وبا همان ارادتی که بر مزار شهید و دست جانباز، بوسه می زنم. با همان اعتقادي که 25سال است واژه، واژههايم را نه با دست که با جانم مينويسم، با همان يقين، با همان عزم و با همان اعتقاد خواهمآمد و نام کسي را خواهم نوشت که در همان يقين، همان عزم، همان اعتقاد، با من همدل باشد. نمي دانم چرا، اما يک احساس خوش در من جاي گرفته است که فردا، در صف راي دادن، پيشاپيش خود، ياران شهيدم را خواهم ديد. بر من خرده نگيريد. هرکس اعتقادي و باوري دارد و دل به چراغي روشن. من هم همه دلخوشيام لحظههاي نازي است که از همه دنيا بينيازم ميکند. مطمئنم شما هم از اين لحظهها کم نداريد. مطمئنم خيلي از شماها هم فردا، يک اذان بادو قرائت بيدارتان خواهد کرد. اول نماز صبح و بعد فریضه انتخاب، عبادتی که فقط بايد «ادا» شود. چون اصلا قضا ندارد. من خوشبينم، نه، بالاتر، مطمئنم شما را خواهم ديد. همه ما براي به دست آوردن «حق انتخاب» آنقدر بها پرداختهايم که حالا به اندک بهانهاي روي از صندوقها برنتابيم و از اعمال حق خود دست نکشيم. ما با دست شسته ميآييم تا مديريت فردايمان را به کسي بدهيم که دستش شسته، دامنش پاک و دلش آفتابي باشد. تدبیرش امید آفرین، نگاهش گره گشاست. فردا را به کسی می سپاریم که در تراز مدنیت ایران و باورمند انقلاب باشد.
ميداني مادر، پدر، خواهر، برادر، همسايه، همشهري، هموطن، خيليها براي «ما» شدن، منتظر من و تو هستند، زياد چشم به راهشان نميگذاريم که؟ پس می آییم؛ دوباره برای ایران اسلامی....
غلامرضا بنی اسدی/تابناک خراسان رضوی