سال ۱۳۹۰ پدرم پس از تحمل دوره ای سخت و پر مشقت بیماری سرطان دار فانی را وداع گفت و ما از نعمت وجود پدر محروم شدیم .
کد خبر: ۱۰۸۰۶۱۰
تاریخ انتشار: ۱۴ آذر ۱۴۰۱ - ۱۰:۵۱ 05 December 2022

به نام خدا

روزی روزگاری

خاطرات غلامعباس حسن پور

قسمت هفتاد و هشتم

سال ۱۳۹۰ پدرم پس از تحمل دوره ای سخت و پر مشقت بیماری سرطان  دار فانی را وداع گفت و ما از نعمت وجود پدر محروم شدیم .

مدتی بود که دچار افسردگی شده بودم .

دلم هوای زیارت حضرت امام رضا را کرده بود با داماد ارشد  خانواده آقای حاج مجید متقی زاده هماهنگ نموده و با دو خودروی شخصی به قصد زیارت بارگاه ملکوتی ومضجع شریف حضرت امام هشتم امام رضا علیه السلام به مشهد رفتیم .

چند روز در کنار حرم شریف حضرت امام رضا و در جوار آن حضرت بودیم و از فیوضات زیارت آن حضرت بهره بردیم بعد از چند روز از مشهد به طرف استان مازندران حرکت کردیم .

در بین راه با هماهنگی قبلی  و در شهر بجنورد به دیدار معلم دوم ابتدایی خود

جناب آقای حسن سلطانی رفتم .

ایشان در سال ۱۳۵۰ سپاه دانش و یا همان سرباز معلم روستای عراقیه بود .

بعد از چهل سال ایشان را در  پارک‌ بابا امان بجنورد ملاقات نموده و خیلی خوشحال شدم سه ساعت در خدمت ایشان بودیم و ایشان خیلی اصرار کرد که به منزلشان  رفته و شام را بمانیم و ما نیز عذرخواهی کرده و پس از خدا حافظی به راه خود ادامه داده و ساعت ۲۴ به شهر ساری رسیدیم . به امامزاده عباس ساری مراجعه نموده و چون درب صحن امامزاده بسته بود در بیرون از صحن  چادر مسافرتی خود را مستقر نموده و شب را در آنجا ماندیم و فردای آن روز پس از زیارت به طرف سلمان شهرحرکت کرده و به ویلای داماد ارشد خانواده جناب آقای حاج مجید متقی زاده رسیدیم چند روز در شمال بودیم صبح ها به ساحل دریا رفته و تنی به آب زده و از نعمت دریا استفاده

می نمودیم .

بعضی از شب ها  بعد از شام بساط چای و میوه خود را برداشته و به ساحل دریا می رفتیم و از مشاهده آب مواج دریاچه خزر  لذت

می بردیم .

در سلمانشهر و در ساحل دریا ساختمان تجاری عظیمی به نام متل قو وجود دارد .

این ساختمان تجاری نماد این شهر است هر موقع به سلمانشهر می رویم شب ها به پشت آن  ساختمان عظیم و زیبا که در ساحل دریا واقع است رفته و از نور افشانی آن  و از نعمت دریا استفاده می کنیم چند روزی که در شمال بودیم خیلی خوش گذشت یک روز ناهار خود را برداشته و به پارک نمک آبرود رفتیم در آنجا تله کابین سوار شدیم و ناهار خود را در جنگل های باصفای آن جا صرف نمودیم جای شما خالی در شمال خوش گذشت و تا حدودی افسردگی ام کمتر شد بعد از چند روز به شهر خود اراک برگشتیم خداوند قسمت کنه که همگی شما عزیزان هم به مسافرت های زیارتی و سیاحتی رفته وخوش بگذرانید

خاطره ادامه دارد .

اشتراک گذاری
نظر شما
نام:
ایمیل:
* نظر:
* :
آخرین اخبار